د.ا.د سوم شخص
پسر بزرگتر با ضربهی آرومی که به در خورد بیدار شد
به آرومی بلند شد،سعی کرد پسر کوچیکتر رو بیدار نکنه.درو باز کرد و بهترین دوستشو دید که اونجا وایستاده
"پارک فاکینگ جیمین،تو اینجا چه غلطی میکنی؟"
زمزمه وار داد زد*اومدم تو و...هولی شت اون جونگ کوکه!*
جیمین داد زد"خفه شو"
تهیونگ داد زد در حالیکه دهنشو پوشونده بود و به سمت راهرو میرفت"بیدارش میکنی"پسر مو صورتی خیلی سخت تلاش کرد تا جلوی خودشو از فن بویی بگیره.اما شکست خورد،چون یه جیغ کوچولو از بین لباش فرار کرد.
تهیونگ چشماشو چرخوند و بعد هیونگشو تا طبقهی پایین دنبال کرد.اونجا بقیهی دوستاشو هم دید
"چرا همهی شما اینجایین؟"
پرسید"الان واقعا زوده"*تارا بهمون زنگ زد و درخواست کمک کرد*
سوکجین جواب داد.*خب اولین چیز اینه که،جیمین!تهیونگو ببر و لباساشو عوض کن و یکمی آرایشش کن!بعد نامجون،تو توی چیدن دکور کمک میکنی،یونگی برو توی آماده کردن موزیک کمک کن و هوسوک برو جونگ کوکو بیدار و آمادش کن.*بعدش همه چرخیدن و به سمت وظیفهای که بهشون داده شده بود رفتن.جیمین تهیونگو گرفت و تو یه اتاق یدکی کشیدش جایی که لباسا و وسایل آرایش گذاشته شده بود
هوسوک وسایل لازمو جمع کرد و بعد به طبقهی بالا رفت تا پسر جوونتر رو بیدار کنه
پسر مو نارنجی درو باز کرد و پسر کوچکتر رو دید که اونجا دراز کشیده
*اوه جونگ کوکی~*
با صدای آرومی گفت*وقتشه بیدار شی*جونگ کوک تکون نخورد
*جونگ کوک،پاشو*
گفتهیچی
*بلند شو*
گفت درحالیکه ملافه رو از روش برمیداشتدوباره.هیچی
(من حس خوبی ندارم نسبت به این قضیه)د.ا.د هوسوک
*این بچهی لنتی*
پوزخند زدمبه سمتش رفتم و یه بالش برداشتم.گلومو صاف کردم و دیدمش که چشماشو باز کرد،وقتی که با بالش بهش ضربه زدم
خب،چند دفعه
**هوسوک،وات د فاک~*
ناله کرد** من خواب بودم***خب دیگه نیستی!ما باید خوشگلت کنیم!*
داد زدم.*خب حالا بزن بریم جنده*جونگ کوک نشست و کمی خرخر کرد بعد کمدشو بهم ریخت و یه کت و شلوارو روی تختش پرت کرد.
*تو همین الانشم یه کت و شلوار داری؟*
پرسیدم**یاپ.قرار بود تو عروسیه مامانم بپوشمش!**
داد زدم*تو باید یه لباسی بپوشی که فقط ماله خودته*
![](https://img.wattpad.com/cover/181366194-288-k489339.jpg)
YOU ARE READING
Brothers (Taekook)
Random*به من نگو هیونگ،من برادرت نیستم* **پس چی باید صدات کنم؟** *ددی*