상 (3)

10.5K 1.4K 446
                                    

د.ا.د تهیونگ

از ماشینم پیاده شدمو کیفمو برداشتم،وقتی که داشتم وارد مدرسه میشدم یه گروهه دختر داشتن دنبالم میومدن.

اونا خیلی آزاردهندن

*هی ته!*
یه صدایی صدام کرد

برگشتمو یونگی،نامجون وهوسوکو دیدم که دارن به سمت من میان

"سلام هیونگا"
گفتم"لطفا منو از دست این جنده های حشری نجات بدین"

*ببخشید نمیتونیم،تقصیر ما نیست که کیر تو مثله یه چوب ماهی گیریه و قرقرش ماهی هارو گیر میندازه*
هوسوک اذیتم کرد

^ایو!حال بهم زن بود^
ناموجون گفت

*!تو فکر میکنی هرچیزی که مربوط به دختراس حال بهم زنه*
هوسوک جوابشو داد

"خب بین ما تو تنها کسی هستی که نزدیک استِرِیت بودنه"
اضافه کردم"تو بایسکشوالی وزغ"

*هرچی،این به این معنیه که من هم تاپ گیرم میاد هم باتم*
هوسوک گفت

هممون به سمت کمد من رفتیم،درحالی که اون طرف یه گروه بزرگ از دخترا محاصرمون کرده بودن

*اوپا،ای لاو یو*

*همه‌ی من ماله توعه اوپا*

*نه لطفا منو اتنخاب کن اوپا*

*من انعطاف پذیرترم*

*من تنگ ترم*

*من ممه های بزرگتری دارم*

چشمامو چرخوندمو بعدش وسایلمو برداشتم

*مارو ببخشید جنده های کثیف!گوشت تازه!*
یه صدای بلند منظم اشنا اطلاع داد

اون موقع بود که یه سر با موهای صورتی دیدم که داره از وسط جمعیت رد میشه در حالی که یه پسر دیگرو داره میکشه،یه نگاه اجمالی بهش انداختم،نتونستم صورتشو ببینم ولی کونش فاکینگ خوب بود.

*اوه یونگی،جیمین یه مرد جدید پیدا کرده*
هوسوک اذیتش کرد

^اوه فاک اف،اون فقط داره به یه بچه‌ی جدید کمک میکنه تا کلاساشو پیداکنه،که خیلیم ممکنه تو کلاس ما باشه^
یونگی گفت

*تعجب میکنم اگه که کیوت باشه*
هوسوک زمزمه کرد

"اگه باشه،من به دیبز زنگ میزنم"

^کلاس دیگه داره شروع میشه،بزنین بریم^

سه تا از ما وارد کلاس شدیم.جیمینو دیدم که کنار بچه‌ی جدید نشسته،اون داشت کتاب میخوند پس نتونستم صورتشو ببینم

زنگ خورد ومعلممون وارد کلاس شد.اقای تیو

*صبح بخیر دانش اموزان*
گفت

*صبح بخیر پروفسور*
جوابشو دادیم

*خب امروز یه دانش اموز جدید داریم که به ما پیوسته،لطفا بلند شو واسمتو بگو و یکمم راجب خودت بهمون بگو*
اقای تیو گفت

Brothers (Taekook)Where stories live. Discover now