오 (5)

9.4K 1.4K 183
                                    

د.ا.د تهیونگ

"پس خودتو بکش"
گفتم قبل از اینکه به سرعت به طبقه‌ی بالا برم و در اتاقمو بکوبم.

پشتمو به در تکیه دادمو سر خوردمو روی زمین نشستم

داغیه اشکو حس‌کردم که از گونه هام پایین میومد

بعد صدای گریه‌ی جونگ کوک رو از طبقه‌ی‌پایین شنیدم

من منظوری نداشتم کوک

من فقط نمیتونم باهات روبه‌رو شم

*فلش بک*
چپتر ۲

روی تختم نشسته بودم و تلویزیون میدیدم،از افکار لنتیم خسته شده بودم.بعدش یه پیام از جیمین به دستم رسید

جیمینی👯:
واسه شام میریم بیرون،میای؟جونگ کوکم میتونه بیاد

تهیونگ:
حتما،اونجا میبینمتون و اینکه نه،جونگ کوک با ما نمیاد.

جیمینی👯:
باشه،هرچی تو بگی،میبینمت

موبایلمو پایین گذاشتم و یه جفت جین پاره ویه هودی بیرون اوردم.چیز فانتزی ای نیست،فقط داریم میریم شام بیرون،این یه شام مسخره واسه بلند گریه کردنه،اگه میخواستم میتونستم لباس راحتیامو تنم کنم

ولی عوضشون کردم و به طبقه‌ی پایین رفتم و جونگ کوک رو دیدم که همین الانشم داره اشپزی میکنه.اون یه عالمه غذا پخته

صبرکن.اون داره برای منم غذا میپزه؟

چقدر کیوت

منظورم اینه که!نه!چقدر بافکر.اره،این از بافکریه یه نفره که خونه بمونه و این کارو بکنه.

ببینین چقدرتوی پیشبندش کیوته،خیلی سخت کار میکنه تا برامون یکم غذا بپزه.

جوری که زبونشو میاره بیرون وقتی که داره تمرکز میکنه،جوری که مجبور بود یکم بیشتر فشار بیاره تا بتونه وسط چیزیو خورد کنه

اوه،فقط چقدر کیوت

صبرکن.نه!من نمیتونم ازش خوشم بیاد،تکنیکلی ما بهم وابسته ایم و من باید ازش‌متنفر باشم

بااین وجود نمیتونم،فقط نمیتونم

**هیونگ**
زیرچشمی نگاه کرد**کجا داری میری؟**

اوه خدای من اون بهم گفت هیونگ

قلبم اسیب دید

وقتی اونجوری صدام میزنه،قلبم میشکنه،اون منظورش به عنوان یه دوست نیست،منظورش به عنوان یه برادره
چیزی که نمیتونم هیچ وقت راجبش مثل اون فکر کنم

"بیرون"
به سردی جواب دادم"و منو هیونگ صدا نکن!"

درو محکم بستم و به سمت رستوران راه افتادم،فقط چندتا بلاک اونورتر بود

همین الانش از پنجره میتونستم جیمینو ببینم که از دست سوکجین پشت یونگی قایم شده

نامجون و هوسوک یه جنگ با گوشت سرخ شده داشتن و من تازه داشتم میرفتم داخل

Brothers (Taekook)Where stories live. Discover now