‌VIII

13K 2.4K 252
                                    

جیمین درحالی که از اتاق ملاقات بیرون میومد موبایلش رو بیرون آورد و به مافوقش پیام داد.

«با موفقیت وصل شده!»

چند دقیقه بعد درحالی که داخل مسیر پزشک قانونی بود گوشیش لرزید.

«کارت خوب بود پارک!»

و جیمین با دیدن این پیام چشماش از نفرت برق زد.
با خودش زمزمه کرد.
_تقاص کارت رو پس میدی

*  *  *  *  *
هر چقدر که از پله ها پایین می رفتند محیط تاریک تر میشد، صدای موسیقی کلاب انگار از جای دوری به گوش میرسید.

تهیونگ دری که انتهای راهرو بود رو به ارومی باز کرد. از لای در نگاه کوتاهی انداخت، سالن تاریک و خالی بود.
افسر جئون با حالت مشکوکی زمزمه کرد.
_چی شده؟

تهیونگ به ارومی پرسید.
_جلیقه ضد گلوله پوشیدی؟

_نه

تهیونگ بدون اینکه دستگيره در رو رها کنه دست آزادش رو به سمت جئون دراز کرد، صداش مثل زمزمه های محوی بود که داخل راهروی تاریک پخش میشد و بین صدای محوی که از اهنگ و رقصیدن طبقه بالا می اومد پخش میشد.

_اسلحه تو بهم بده.

جانگ کوک اخم کرد.
_ چی باعث شد فکر کنی این کارو میکنم.

تهیونگ بدون اینکه دستش رو از روی دستگيره در برداره سرش رو به سمت افسر چرخوند . چشم های هردو برق میزد.

_ ببین... یا اون اسلحه لعنتیتو بهم میدی یا دستم رو از روی این دستگيره برمیدارم و جفتمون میریم رو هوا!

چشم های جانگ کوک درشت شد. ناخودآگاه صداش بالا رفت.

_منظورت چیه!!!... بمبه؟

تهیونگ به سرعت دست ازادش رو روی دهن افسر گذاشت.
_هیسسسسسس....میدونم از من خوشت نمیاد و بهم اعتماد نداری... ولی حداقل اینو باور کن...من نمیخوام بمیریم !

چشمهای افسر برق میزد، چند لحظه با تردید به تهیونگ نگاه کرد  اگه همه چیز نقشه ی این عوضی باشه؟.... یا شاید دروغ نباشه!
دستش رو پشت کمرش برد و اسلحه رو به سمت پسر مقابلش گرفت.

تهیونگ با تردید دستش رو از روی لب های پسر برداشت و اسلحه کمری رو گرفت. با جدید گفت.
_ممنونم جانگ کوک.

جانگ کوک با جدیدت زمزمه کرد.
_سعی کن پشیمونم نکنی.

_خیلی خب..... میخوام از پله ها بالا بری

جانگ کوک با حالت مشکوکی پرسید.
_چرا؟

_نمیخواد خیلی بالا بری  فقط تو تیر راس نباش.

بعد از اینکه افسر جئون هفت پله بالاتر رفت  تهیونگ خیالش راحت شد.  به ارومی به در نزدیک تر شد، صدای تیک تاک ضعیفی رو میتونست بشنوه اسلحه افسر جئون رو تا نیمه داخل شلوارش گذاشت.

RANDYWhere stories live. Discover now