XIV

11.6K 2.2K 439
                                    

از پله های اضطراری آپارتمان بالا رفت و به طبقه مورد نظرش رسید.

فلز کارتی شکل رو لبه پنجر گذاشت و فشار لازم رو وارد کرد.

پنجره با صدای "تق" بالا رفت و باعث شد مرد نیشخندی بزنه. روکش پلاستیکی رو روی کفش هاش کشید و سعی کرد کاملا بی صدا از پنجره وارد خونه بشه.

بدون لمس هیچ وسیله‌ای وارد اتاق "اون" شد. پسری که با آرامش ساعت 3 بامداد به خواب عمیقی رفته بود.

سیم فلزی رو بیرون آورد و بالای سر پسر رفت ، زمزمه ترسناکش داخل اتاق پیچید.
_برای قایم شدن عوض کردن خونه هیچ وقت کافی نیست.

*  *   *   *   *

افسر جئون ساکنای آپارتمان رو از مسیرش کنار زد و به ورودی رسید، نشانش رو بالا اورد و نوار زرد رنگ رو کنار زد.

قسمت ورودی دختری با گریه داشت به سوالات افسر پارک جواب میداد. جانگ کوک سری برای جیمین تکون داد و داخل شد.

طبق معمول جانگ هوسوک سحر خیز ترین ماموری بود که قبل از همه رسیده بود و مشغول بازسازی بود.

جانگ کوک با احتیاط وارد اتاق خواب شد.

ملافه های خون آلود و زمینی که سرخ شده بود... همه اینها نشون دهنده یک صحنه جرم وحشیانه بود.

جانگ هوسوک نمونه خون رو از پارچه ملافه ها جدا کرد و به مامور آزمایشگاه تحويل داد.

_صبح بخیر افسر جئون!

سرش رو تکون داد و جواب داد.
_ واقعا عجب صبحی.

هوسوک خندید و پرونده رو به افسر مافوقش تحویل داد. با دیدن تصویر پسر جون اخمی کرد.
جانگ کوک درحالی که به عکس ها و گزارش مامورهای اورژانس نگاه میکرد پرسید.
_هنوز زندست؟

_آخرین باری که با بيمارستان تماس گرفتیم بخاطر خون ریزی زیاد وارد کما شده بود.

جانگ کوک اخم کرد و به صحنه جرم نگاه کوتاهی انداخت،با احتیاط پرسید.

_انگیزه سو قصد چی بوده؟

هوسوک با جدیدت برای مافوقش توضیح داد.

_ کاملا مشابه با پرونده قبل، با سیم فلزی قصد خفه کردن قربانی رو داشته  اما این‌بار یه چیزی متفاوته.

جانگ کوک اخم کرد و به قسمت علامت زده داخل متن پرونده نگاه کرد.
_چشم هاشو در آورده!

هوسوک تایید کرد.
_اره... اونارو هنوز به آزمایشگاه انتقال ندادیم، میخواید ببینیدشون؟

به سمت محفظه خنک کننده رفت که جانگ کوک با صورتی جمع شده فورا جواب داد.
_نه... نه!  ... لازم نیست.... لطفا برگرد.

هوسوک دوباره برگشت و با نگاهی منتظر به افسر نگاه کرد.

_خودت چه حدسی میزنی جانگ؟

_در چه مورد قربان؟

_هویت قاتل؟... بنظرت با همون دلقک سر و کار داریم؟

هوسوک اخم کرد و برای اولین بار جدی ترین نگاهش رو به مافوقش انداخت.
_نظر قطعی رو بعد از مشورت با پزشک قربانی و نتایج آزمایشگاه میتونم اعلام کنم.

همون لحظه پارک جیمین وارد خونه شد و به سمت جانگ کوک رفت.

_ چیزی فهمیدی پارک؟

_ظاهراً اینجا خونه خواهرشه... گفت چند روز قبل با اصرار اینجا اومده و تمام مدت رفتار عجیبی داشته... بنظرم میدونسته قاتل دنبالشه.

جانگ کوک پوزخندی زد.
_ این دلقک دیگه داره شورش رو در میاره...با یه قاتل سریالی طرفیم!

هوسوک با کنجکاوی پرسید.
_اما هنوز مطمئن نیستیم قربان... میتونه یه انتقام شخصی باشه.

جانگ کوک پرونده رو باز کرد و عکس قربانی رو نشون داد.

_این پسر برای آرتور کار میکرده... به احتمال زیاد قاتل رو موقع قتل دیده.

جیمین با نگرانی پرسید.
_اما هیچ گزارشی نداده!

_سنش کمه... احتمالا ترسیده.

هوسوک بشکن زد و اضافه کرد.
_برای همین چشمهاش رو در آورده.

_چی؟

با صدای مرموزی اضافه کرد.
_چیزی که نباید رو دیده!

جانگ کوک پرونده رو تحویل افسر جانگ داد و خطاب به جیمین به سرعت اضافه کرد.
_ چند تا مامور حرفه ای برای محافظت از اون پسر بزار ... قاتل ممکنه هر لحظه برگرده، با دکترهای بیمارستان هماهنگ کن به محض اینکه به هوش اومد باید به مکان امن انتقالش بدیم.

جیمین با تعجب پرسید.
_اما این همه حساسیت...

جانگ کوک حرفش رو قطع کرد و محتاطانه اضافه کرد.
_چون به احتمال 100 درصد صورت دلقک رو دیده و به محض هوشیار شدنش قراره این قاتل روانی رو پیدا کنیم!

*  *   *   *  *

تهیونگ با صورتی خواب آلود وارد اشپز خونه شد و برادرش رو درحال آشپزی دید.

لبخند بزرگی زد و با خوشحالی گفت.
_خوشحالم که اینجایی!

یونگی  نگاه بی حسی بهش انداخت و صبحانه رو روی میز چوبی گذاشت.
_فقط خوشحالی که دیگه غذای آماده نمیخوری.

_من که همیشه غذای آماده نمیخورم!!

تهیونگ با دهن پر از خودش دفاع کرد.

یونگی چاقویی که تا چند لحظه قبل باهاش مشغول آشپزی بود رو  بالا گرفت و تهدید امیز پرسید.

_نکنه آشپزی بلدی؟

تهیونگ خندید.
_من دیشب شام درست کردم!

چند ثانیه بعد دسته ای از موهاش توسط برادر بزرگترش داشت کشیده میشد و تهیونگ مشغول عربده زدن بود.
_اسم اون تخم مرغ هایی که سوزوندی رو آشپزی میزارییییی؟؟؟

_ولممممم کن..... فراتلو!..... اخ.... هیونگ..... ول کن... یونگیییییییی!

____&____&____

RANDYWhere stories live. Discover now