XX

11K 2.1K 321
                                    


جانگ کوک نگاه کوتاهی به جانگ ووی غرق خواب روی تخت انداخت. به ارومی بلند شد و پشت میزش نشست، با احتیاط چراغ مطالعه اش رو روشن کرد و همزمان مراقب بود نور چراغ در حدی نباشه که پسرش رو بیدا کنه.

پرونده زرد رنگ مقابلش رو باز کرد تا یکبار دیگه اطلاعات رو بررسی کنه.

لیست کوتاهی از افراد مضنون در صفحه اول به چشم میخورد.
خودکارش رو برداشت و دور یکی از اسامی خط کشید.
«کیم تهیونگ»

عکس اداری معمولی گوشه پرونده بود و اطلاعات معمولی تری شامل قد گروه خونی و تاریخ تولد.
صفحه دوم شامل اطلاعات ناقصی بود که کارآگاه های پرونده های اون بيست و پنج نفر ارائه داده بودن. درواقع از بین تمامی کسایی که این پرونده رو دست به دست کرده بودند جئون جانگ کوک تنها افسری بود که با چیدن اطلاعات و حدس و گمان های خودش طبق غریزه پیش رفته بود و تهیونگ رو به عنوان قاتل فرضی به گروهش معرفی کرده بود و اسمی به لیست مضنون های این پرونده انتخاب کرده بود.

آه کشید و نور چراغ رو کمی بیشتر کرد. شاید اگه اون روز اعلام نمی‌کرد که به این شخص مشکوکه درست یک هفته بعد پارک جیمین با نیروی ویژه به آپارتمان اون پسر حمله نمیکرد.

_چرا انقدر دردسر سازی پارک.

اگه اینجا بود باز هم یکی از اون احترام های پر سرو صداش رو میگذاشت و جمله همیشگی 'متاسفم قربان'... و بعد باز هم کار خودش رو میکرد.

شاید به دور از ذهن باشه.. اما به اون پسر حق میداد، و متاسفانه میدونست اتیش تند انتقامش از کجا نشئت میگیره.

صفحات رو رد کرد و به اون عکس رسید.

کانگ ناوونگ.

مسن ترین قربانی قاتل فرضی... کیم تهیونگ.

زنی که مادر جیمین بود.

زمان قتل یک سال پیش بود... اون زمان رو به یاد می‌آورد که جیمین بعد از سه ماه مرخصی اجباری خودش رو کنسل کرد و با قیافه ای که انگار قیامت رو با چشم هاش دیده به اداره برگشت... و تمام تمرکزش رو روی این پرونده گذاشت.

همه اول فکر میکردند که یه خودکشی سادست. اما با تاکید جیمین و پافشاریش متوجه مسائل مشکوکی شدند.

عنصر مشترکی که بین بعضی از قتل های پرونده مقابلش مشترک بود.

اونها در ابتدا مشابه به خودکشی بودند!

پرونده رو بست اما چشمهای تیز بین افسر پلیس و ذهن هوشياريش لحظه اخر جمله ای رو دید که شاید تا به الان براش حائز اهمیت نبود.

اعضای خانواده _ هیچ خویشاوندی ثبت نشده!

اصلا همچین چیزی امکان داشت؟ همچین جمله ای رو معمولا برای افراد پرورشگاهی ثبت میکردن پس اون مردی که داخل آپارتمان بود...

RANDYWhere stories live. Discover now