Part 14

4.5K 561 31
                                    

(تهیونگ)
به پسرک ریز اندامی نگاه میکردم که داخل آشپزخانه عمارتش اینطرف و اونطرف میرفت نیشخندی زدم و به بشقابی که داشت درست میکرد نگاه کردم تکه های مرغ و گوشتی که با وسواس داخل اون یدونه ظرف میگذاشت نگاه کردم حتما داشت برای جانگکوک اونهارو میبرد ولی وقتی دوتا چنگال گذاشت فهمیدم که باهم قصد دارن غذا بخورن لبخندم عمیق تر شد حالا باید مینشستم و فیلم عاشقانشون که قرار بود اتفاق بیوفته رو نگاه میکردم جانگکوک چشمهاش باز بود و روی تخت دراز کشیده بود انگار تلاش هام برای جذب کوک بی نصیب مونده بود . ناگهان به خودم  اومدم وقتی که اون دوتا غذاهاشونو به سمت دهان یکدیگر گرفتند و لبخند زدند ..حس حسادت و نفرتم بیشتر شد و دستمو مشت کردم
پیش خودم گفتم نشونت میدم پارک کوچولو

(نویسنده)
جیمین و کوک با لذتی عاشقانه غذاشونو تموم کردند و جانگکوک با اشتیاق روی لب های براق جیمین بوسه ای زد تهیونگ بهش گفته بود ساعت 9 داخل تختش باشه و الان فقط نیم ساعت وقت داشت که با عشق شیرین زندگیش خدافظی کنه
دستای جیمین رو گرفت و روشون بوسه زد  و گفت : جیمینا من باید برم..
جیمین خودشو داخل آغوش کوک انداخت و با بغض گفت : خواهش میکنم...خواهش میکنم نروع ..من میترسممم
کوک دستشو پشت جیمین کشید و گفت : چیزی برای ترس وجود نداره عزیزم اون هیولا فقط منو میخاد و تن برهنمو ولی قلبم همیشه برای توعه
جیمین تحمل درد و رنج جسمی و روحی جانگکوک رو نداشت
و گفت : جانگکوکا مواظب خودت باش
من همیشه به انتظارت میمونم و هستم حتی اگر این درد تمام وجودم رو فرا بگیره و همدیگرو بیشتر در آغوش گرفتند ...
جانگکوک علارقم میلش از جیمین جدا شد و داخل  اتاق تهیونگ شد ازینکه داخل اتاق کسی نبود خوشحالی کمی ازینکه حتما اینجا نیست ته دلش ساخت
رفت روی تخت به شکم دراز کشید به هر حال حتی اگر هم نباشه ترسش همیشه برای کوک هست ....
تهیونگ از دیدن اینکه کوک داخل اتاقشه و روی تخت دراز کشیده نیشخند زد و از روی صندلی حرکت کرد تا شبی هوسناک رو بسازه جوری که صداشون اوج بگیره
جانگکوک چشمهاشو روی هم گذاشته بود و خیال راحت از اینکه تهیونگ نمیاد داخل اتاقش دراز کشیده بود اما با صدای در تکونی خورد ولی چشمهای بستشو باز نکرد
(تهیونگ)
چه قدر لذت بخش بود دیدنش وقتی چشم هاش بسته است  . خودشو زده به خواب که مثلا ازش بگذرم و دلم بسوزع؟؟  زانوم رو روی تخت گذاشتم و دستم رو دو طرف شلوارش گذاشتم تا پایین بیارمش 
تکونی خورد  چشم هاشو باز کرد و بهم نگاه کرد خالی بود از هر حسی
دست سردشو روی دستم گذاشت و گفت : من هیچ وقت عاشقت نمیشم اگر بدنم پیش توعه روح و فکرم پیش کس دیگه ایه
به حرفاش پوزخند زدم و گفتم : آره شما همیشه فکرتون پیش هم میشه باشه  ولی این بدن هر شب زیر من جون میده
و معشوقت میتونه به راحتی صدای ناله هات رو بشنوه ....
لبامو به گوشش نزدیک کردم و گفتم : بزار طعم خیانت رو باهم بچشیم جانگکوک.. و شلوارشو درآوردم...

🍷|ᴛʰʳᵉᵉ sᵗʳᵃⁿᵍᵉʳˢ|• [vkookmin]Where stories live. Discover now