Part 23

4.4K 539 24
                                    

بعد از خاموش کردن ماشین ازش پیاده شد و سمت دیگه ی ماشین رفت و در و باز کرد و جیمین و خیلی آروم رو دستاش بلند کرد
درو با پاش بست و به سمت عمارت رفت
به بیبیش نگاه کرد:انقد خستس که با این همه تکون از خواب بیدار نشده
همونطور که به جیمین زل زده بود وارد عمارت شد و از پله ها بالا رفت
در اتاقو با پاش باز کرد و جیمین رو روی تخت گزاشت و پتو رو روش کشید و بعد بوسیدن سریع لباش لباس هاشو با ست راحتی تیرشت و شلوار طوسی عوض کرد و به سمت کمد جیمین رفت تا براش لباس بیاره
تیشرت سفید بلندی که حدس میزد تا زیر رونش بیاد رو انتخاب کرد و با لبخند خبیثی به جیمین که بیخبر خواب بود نگاه کرد
با باسنش در کمد‌ رو بست و با نیشخند نزدیک جیمین شد و در گوشش زمزمه کرد
"بیب..بیدار میشی یا ددی خودش لباسو تنت کنه..میدونی اگه ددی تنت کنه بعدش اتفاقای خوبی نمیفته مگه نه؟"
جیم تو جاش غلطی زد و غرغری کرد و گوشش که قلقلک اومده بود رو به طرز کیوتی به بالش مالید
"کیوت لنتی‌‌‌...هی تو داری ددیو دیوونه میکنی جیم میدونم امشب خسته ای پس‌کاریت ندارم قول میدم بیا بپوشش"
جیم با غرغر از جاش بلند شد و بین خواب و بیداری لباسو از کوک گرفت و پوشید و بی توجه به صحنه تحریک کننده ای که ایجاد کرده بود پشتشو به جونگ کوک کرد و دولا شد تا لباس های بیرونشو جم کنه
کوک در حالی که زبونشو روی لب هاش میکشید به باسن تپل و خوش فرم جیمین که بیرون افتاده بود خیره شد نزدیک تر‌ رفت و دستشو بالا برد محکم رو باسن جیم کوبید که باعث لرزیدنش شد
"آیییییی چته‌ کوککککی"
جیمین با جیغ گفت و لباس هارو رها کرد و دستاشو رو لپ های باسنش‌گزاشت
"شششش...ببخشید تقصیر خودت بود..حالا میتونی چند لحظه برای ددی دولا بمونی؟"
کوک با صدای بم شده ای گفت
"چ.."
کوک دستاشو با یه دست گرفت و با دست دیگش سر جیمین رو به تخت چسبوند جوری که صورت جیمین نیم رخ روی سطح تخت قرار گرفته بود و باسنش خیلی فاکی طور به بالا پرت شده بود
دستشو محکم روی لپای تپل باسن جیم میکشید و تو دستش فشارش میداد
جیمین که دیگه خواب از سرش پریده بود بلیز و بیشتر بالا کشید تا ددیش راحت کارشو انجام بده
کوک شلوارشو از پاش در آورد و عضوشو از رو شرت به باسن جیمین فشار داد
جیمین خودشو سمت کوک کج کرد و با حالت سکسی زبونشو رو لباش کشید
با این کار کوک ضربه ای به باسنش زد که ناله ی جیمین بلند شد
شرت جیمین و از پاش در آورد و سمت صورتش دولا شد تا جیمین  انگشتشو براش خیس کنه
جیمین زبون داغشو رو انگشت اشاره کوک میکشید و جونگ کوک و دیوونه تر میکرد
وقتی از خیسی انگشتش مطمئن شد سرجای اولش برگشت و انگشتشو رو سوراخ صورتی بیبیش کشید
_اوووم من نمیفهمم تو چرا همیشه تنگی تولهه
بدون صبر انگشتشو فرو کرد
+اووووفف کوووکااا
انگشتشو به دیواره های سوراخ جیمین میکشید و تکون میداد
بدون وقفه دیکشو از شرتش درآورد و جایگزین انگشتش کرد
+واااای کوووک دردم اومددد آخخخ
_هیسسس بیبی های خوب اعتراض نمیکنن
به جلو خم شد و انگشت اشاره و فاکشو داخل دهن جیمین برد و با فشاری که وارد کرد ازش خواست که براش خیسشون کنه با دیکش توی سوراخ تنگ و ملتحب جیمین ضربه میزد و انگشتاشو توی دهن جیم تکون میداد صدای ناله هاشون کل اتاق رو پر کرده بود
انشگتاشو از دهنش در اورد و‌دور دیک جیمین حلقشون کرد و دستشو بالا و پایین کرد
+بس..بسه..کوکا..دیگع نمیتونم ..آه..ت..آیی توی لنتی خیلی بزرگی
جمله آخرشو با فریاد گفت و لپشو روی تخت فشار داد
_تحمل کن الان...آه..تموم میشه بیبی بوی
شدت و سرعت ضربه هاشو توی جیمین بیشتر کرد و این باعث شده بود جیم اینبار به جای ناله های ریز از سرلذت و درد تقریبا جیغ بکشه
بعد چند ضربه پرقدرت دیگه با شدت داخل جیمین خالی‌شد و همون موقع با احساس خیسی دستش دستشو از روی دیک جیمین برداشت...اونو اروم داخل دهنش برد و لیسیدش
_چرا انقدر خوش مزه ای؟
جیم بیحال با زانو روی زمین افتاده بود و سرش هنوز روی تخت بود
کوک با دیدن وضعیتش  روی دستاش بلندش کرد تا درد شدیدی که داشت رو با آب گرم وان تسکین بده
_بیب...خیلی اذیت شدی؟...ببخشید
"درد دارم..خیلی درد میکنه..."
جیمین بدون‌مکث گفت و باعث دستپاچه شدن کوک شد
_م..م..من نمیخواستم انقدر اذیت شی خواهش‌میکنم منو ببخش..
+احمق...
_چ..چی
"احمقققق"
جیمین اینبار‌ با داد‌گفت
+چیزی که درد میکنه اون سوراخ کوفتی نیست نهایتش بعد‌‌ یک ماه میتونم‌درست راه برم
_پس..
+میدونی چیه؟جایی که درد میکنه دردش خیلی از این بیشتره...
دستشو روی قلبش‌گزاشت...
+اینجا....اینجا میسوزه کوکا..خیلی میسوزه...بوسش کن..لطفا
قطره اشکی از چشم کوک چکید و روی بدن لخت جیمین افتاد..
_من..من با تو چیکار کردم جیمین؟..
+خفه شو...خفه..شو فقط ببوسش .خ.‌‌.خوب میشه قول‌میدم
کوک درحالی که اشکاش پشت سرهم میریخت سرشو ب سمت چپ سینه بیبیش برد و تند تند و عمیق اونو‌ میبوسید و میون هر بوسش کلمه هایی مثل دوست دارم..یا متاسفم میگفت
جیمین سرشو روی بازوی کوکیش انداخته بود و چشماشو بسته بود
"ب..بریم حموم...میخوام برم حموم"
جیمین دردناک زمزمه کرد
کوک آروم نزدیک در حموم شد و درو با پاهاش‌باز کرد و جیمین رو توی وان آب گرمی‌که اماده کرده بود گزاشت
توی وان مشغول ماساژ دادن بدن بیبیش بود و به این فکر میکرد که اگرم تهیونگ برگرده نباید ذره ای بی توجه ای ب جیمین بکنه بیبیش خیلی شکنندس چطور تونستم انقد اذیتش کنم
با این افکار جیمینو بیشتر ب سمت خودش کشید و تو بغلش فشرد
کنار گوشش زمزمه کرد:
_جیمینم هراتفاقی که بیوفته من دوست دارم اینو همیشه یادت باشه
و گونه ی خیس و قرمز شده از گرمای آب جیمین و آروم و طولانی بوسید

(تهیونگ)
از شدت خوشحالی نمیدونست چیکار کنه
بعد از تماسش با کوک چند ساعتی و تو شوک بود و همونجا گوشی به‌دست نشسته بود نمیتونست دلیل کوکیشو برا اون حرف آنالیز کنه ولی این مهم نبود فقط این مهم بود که بیبیش گفت برگرده پیشش
بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن با خودش با تماسی که گرفت برای فردا هواپیمای شخصیشو آماده ی پرواز به سمت کوکش کرد
اولین کاری که کرد به استایلیستش خبر داد تا بیاد خونش و برای فردا آمادش کنه باید دوباره با کمی تفاوت میشد همون تهیونگ رئیس جذاب و خشن کوکیش.                                      ———————-

🍷|ᴛʰʳᵉᵉ sᵗʳᵃⁿᵍᵉʳˢ|• [vkookmin]Where stories live. Discover now