وقتی بیدار میشه هنوز تو بدن زینه. اولش مطمئن نیست و خودش رو قانع میکنه که همه ی این اتفاقات فقط یه کابوس بوده و نه بیشتر.
ولی وقتی چشم هاش رو باز میکنه و سعی میکنه بشینه خودش رو درحالی پیدا میکنه که زیر یه بدن دیگه گیر افتاده.
درواقع زیر بدن خودش؛ و اون واقعا سنگینه.
زین چجوری تا حالا تو فعالیت های روزانشون توسط لیام خرد نشده؟
چون اونجوری که زین خودش رو روش ولو کرده به سختی میتونه نفس بکشه.” زین.“
غر غر میکنه و سعی میکنه زین رو کنار بزنه.
” داری لهم میکنی! “زین میناله و صدایی از سر نارضایتی درمیاره. حتی تو بدن لیام هم بیدار کردنش جریان های خودش رو به همراه داره.
” خفه شو! خیر سرم خوابیدم.“
” زین! “
لیام این دفعه یکم بلندتر صداش میکنه.زین یواش نیم خیز میشه. چشم هاش رو میماله و درحالی که تند تند پلک میزنه به لیام چشم غره میره.
وقتی حواسش سرجاش میاد از سر تعجب صدایی درمیاره و تقریبا از تخت قل میخوره پایین.
” من چرا هنوز توام؟ پس چرا جواب نداد؟ “” نمیدونم. فکر میکردم باید جواب بده. “
زین نفسش رو با صدا بیرون میده و کاملا میشینه. حالا روبهروی همن.
چونه ی لیام رو توی دستش میگیره، صورتش رو به چپ و راست کج میکنه و با دقت به خودش نگاه میکنه.” باید اصلاح کنم. “
مکث میکنه.
” و ابروهام رو مرتب کنم. “” ابروهات هیچ مشکلی ندارن! منظورم اینه که تو عالی ای. فقط—همینجور که هستی خوبه! “
زین قبل از اینکه لبخند بزنه صورتش از هرگونه احساسی خالی میشه.
” خودتم همچین بد نیستی. “گونه های لیام رنگ میگیرن. خب این درست نبود.
حالا که از این فاصله ی نزدیک - نه اونقدر مبهم که تو عکسا به نظر میرسه و نه تو آینه که تصویر رو قرینه نشون میده - به خودش نگاه میکنه، قیافش خیلی مشکل داره.
دماغش زیادی بزرگه.
فکش غیر عادیه و ابروهاش هم از مال زین افتضاح ترن!” بس کن! “
زین سرزنشش میکنه.
” میدونم داری به چی فکر میکنی. “” حالا دیگه ذهنمم میتونی بخونی؟! “
لیام ناشیانه شوخی میکنه.زین نگاه خیرش رو از روش برنمیداره.
” تو همینجور که هستی عالی ای! حتی بیشتر از عالی. من هیچ فاکی رو در موردت عوض نمیکنم لیام. هیچی!
اوه و اینکه تو یه دیک گنده و خفن این پایین مایینا داری رفیق! “ایندفعه لیام قرمز نمیشه. یه جورایی مطمئنه که قیافش مثل گچ سفید شده.
” زین! ما توافق کردیم که نگاه نکنیم! “زین شونه هاش رو بالا میندازه.
” نتونستم خودم رو کنترل کنم. خب، کنجکاو بودم. “لیام با دستاش صورتش رو میپوشونه.
” باورم نمیشه. “
YOU ARE READING
Wrong Side Of Love (Ziam Bodyswap) Persian Translation
Fanfiction(کامل شده) وقتی زین و لیام جاشون عوض میشه؛ شب میخوابن و صبح تو بدن هم بیدار میشن! Credit to scottmcniceass on AO3 Translated by : Jonesy & Noola