7

985 255 179
                                    

وقتی بیدار میشه هنوز تو بدن زینه. اولش مطمئن نیست و خودش رو قانع میکنه که همه ی این اتفاقات فقط یه کابوس بوده و نه بیشتر.
ولی وقتی چشم هاش رو باز میکنه و سعی میکنه بشینه خودش رو درحالی پیدا میکنه که زیر یه بدن دیگه گیر افتاده.
درواقع زیر بدن خودش؛ و اون واقعا سنگینه.
زین چجوری تا حالا تو فعالیت های روزانشون توسط لیام خرد نشده؟
چون اونجوری که زین خودش رو روش ولو کرده به سختی میتونه نفس بکشه.

” زین.“
غر غر میکنه و سعی میکنه زین رو کنار بزنه.
” داری لهم میکنی! “

زین میناله و صدایی از سر نارضایتی درمیاره. حتی تو بدن لیام هم بیدار کردنش جریان های خودش رو به همراه داره.

” خفه شو! خیر سرم خوابیدم.“

” زین! “
لیام این دفعه یکم بلندتر صداش میکنه.

زین یواش نیم خیز میشه. چشم هاش رو میماله و درحالی که تند تند پلک میزنه به لیام چشم غره میره.
وقتی حواسش سرجاش میاد از سر تعجب صدایی درمیاره و تقریبا از تخت قل میخوره پایین.
” من چرا هنوز توام؟ پس چرا جواب نداد؟ “

” نمیدونم. فکر میکردم باید جواب بده. “

زین نفسش رو با صدا بیرون میده و کاملا میشینه. حالا روبه‌روی همن.
چونه ی لیام رو توی دستش میگیره، صورتش رو به چپ و راست کج میکنه و با دقت به خودش نگاه میکنه.

” باید اصلاح کنم. “
مکث میکنه.
” و ابروهام رو مرتب کنم. “

” ابروهات هیچ مشکلی ندارن! منظورم اینه که تو عالی ای. فقط—همینجور که هستی خوبه! “

زین قبل از اینکه لبخند بزنه صورتش از هرگونه احساسی خالی میشه.
” خودتم همچین بد نیستی. “

گونه های لیام رنگ میگیرن. خب این درست نبود.
حالا که از این فاصله ی نزدیک - نه اونقدر مبهم که تو عکسا به نظر میرسه و نه تو آینه که تصویر رو قرینه نشون میده - به خودش نگاه میکنه، قیافش خیلی مشکل داره.
دماغش زیادی بزرگه.
فکش غیر عادیه و ابروهاش هم از مال زین افتضاح ترن!

” بس کن! “
زین سرزنشش میکنه.
” میدونم داری به چی فکر میکنی. “

” حالا دیگه ذهنمم میتونی بخونی؟! “
لیام ناشیانه شوخی میکنه.

زین نگاه خیرش رو از روش برنمیداره.
” تو همینجور که هستی عالی ای! حتی بیشتر از عالی. من هیچ فاکی رو در موردت عوض نمیکنم لیام. هیچی!
اوه و اینکه تو یه دیک گنده و خفن این پایین مایینا داری رفیق! “

ایندفعه لیام قرمز نمیشه. یه جورایی مطمئنه که قیافش مثل گچ سفید شده.
” زین! ما توافق کردیم که نگاه نکنیم! “

زین شونه هاش رو بالا میندازه.
” نتونستم خودم رو کنترل کنم. خب، کنجکاو بودم. “

لیام با دستاش صورتش رو میپوشونه.
” باورم نمیشه. “

Wrong Side Of Love (Ziam Bodyswap) Persian TranslationWhere stories live. Discover now