تولـدت مبـارک لـیوم ツ

866 176 4
                                    

لیام جیمز پین،
حقیقتا نمیدونم چی بگم.
از لذتی که آشنا شدن باهات به همراه داشت،
یا از درد شیرینی که با تک تک ذره های وجودم لمسش کردم.
دردی که دلیلش دیدن اشکات و غریب بودنت بود. دردی که با دیدن لحظه هایی که خودت رو دست کم میگرفتی به وجودم تزریق میشد.
دردی که بخش اعظمش حاصل کیلومترها فاصلست!
نمیدونم از چی بگم.
از وقتایی که پا به پای خنده هات خندیدم و با گریه هات اشک ریختم و فشرده شدن قلبم رو حس کردم،
یا درسایی که ازت گرفتم و من رو از غرق شدن نجات دادن.
تو بهم یاد دادی که اگه میخوام به هدفم برسم، باید خودم دست بکار شم. چون کسی قرار نیست برام قدمی برداره.
که تسلیم نشم و اگه افتادم قوی تر از همیشه بلند شم و راهم رو با عزم بیشتر ادامه بدم.
اینکه عمرم رو صرف گشتن به دنبال عشق نکنم، چون خودش تو زمان و مکان مناسب به دنبالم میاد و پیدام میکنه.
من ازت یادگرفتم که  حسرت لحظه های گذشته رو نخورم. همین که از اون لحظات لذت بردم کافیه.
همینه که باعث میشه اون لحظات هدر رفته به حساب نیان.

امروز بیست و هفتمین سالگردته.
و ای کاش صدامو میشنیدی و اینا رو میخوندی
تا بدونی چقدر بهت افتخار میکنم.
از اینکه کم نیاوردی و به اینجا رسیدی.
از اینکه نزاشتی تمام سختیایی که کشیدی کمرت رو خم کنه.
از اینکه درست مثل اسمت، جنگنده بودی لیام!

امروز بیست و هفتمین سالگردته و باورش یکم سخته.
انگار همین دیروز بود که با شیرین زبونیات و اون فرفری های نرم از همه دلبری میکردی.

خب بزار یه اعترافی بکنم.
اول که میخواستم شروع کنم هیچ ایده ای نداشتم که از چی بگم،
از چی بنویسم.
ولی الان که با فکر کردن به تو، قلم به دست گرفتم، احساسات و جمله ها تو ذهنم غوطه ورن.
احساساتی که غیر قابل لمسن و نمیدونم چطور رو کاغذ پیادشون کنم.
حقیقتا احساساتی که با تو تجربشون کردم بیشتر از حدین که درکی ازشون داشته باشم.
تو باعث بیدار شدن احساساتی توی وجودم میشی که تا قبل از تو،
حتی خودمم از وجودشون بی خبر بودم!
احساسات عمیقی که بارها توشون غرق شدم!
ولی از آخر اون همیشه تو بودی که دستام رو گرفتی و من رو از غرق شدن نجات دادی.
لیام عزیز،
قضیه از این قراره که تو هم دردی
و هم درمان.
ناجی دوستداشتنی من!

برات بهترین ها رو در کنار بهترین هات آرزو مندم.
و آرامشی که لیاقتش رو داری.
خب فکر کنم بهتره همینجا تمومش کنم.
ببخشید که حوصلت رو سر بردم.

و در آخر ،
لیام جیمز پین
ممنون که پات رو به زندگی من باز کردی.
و ما رو از منظره ی زیبایی که با خندیدنت به وجود میاری، چال گونت، چشمای خط شدت و اون چروکای ریز دوستداشتنی دور چشمات محروم نکن. خوشحال باش چون این تنها درخواستیه که ازت دارم.

دوستدار تو
جونزی

شنبه"
هشتم شهوریور ماه هزار و سیصد و نود و نه.

Wrong Side Of Love (Ziam Bodyswap) Persian TranslationUnde poveștirile trăiesc. Descoperă acum