21

1.1K 254 439
                                    

وقتی توی اتوبوس میپره تاریکی همه جا رو در بر گرفته.
آسمون تقریبا تاریکه. نور محو و کمرنگ صبحگاهی با بیجونی به زمین میتابه و درخشش کم سوی خورشید کمی هوا رو روشن کرده.
لیام این وقت از صبح رو میپرسته؛
وقتی ستاره ها هنوز توی آسمون کبودی رنگ سوسو میزنن و نور نارنجی خورشید تاریکی شب رو فراری میده.
وقتی هوا خنک و نمناکه و تنها صدایی که گوشاش رو نوازش میکنه مربوط به آواز پرنده ها و صدای حشراته.

لیام مستقیم به سمت تختی میره که دیشب روش خوابیده بود و پرده رو کنار میزنه.
زین از سر و صدای ایجاد شده یکم تکون میخوره. درست مثل عادت همیشگیش توی خواب لب پایینش رو بیرون میده و پتو رو محکم تو بغلش میکشه.

" زین. زین. "
لیام شونش رو تکون میده.

" هیس. "
لحنش ملتمس و جدیه.
" ولم کن. "

" زین، بیدار شو. "
بلند تر از قبل صداش میکنه.

" نه. "
زین غرغر میکنه.
" عمرا. "

" دلت میخواد از تخت پرت شی پایین؟! چون میدونی که این کار رو میکنم. "

" لیام. "
با بدبختی میناله.
" لیام-"
و بعد چشماش به آرومی باز میشه.
" لیام؟! "

" دوباره برگشتیم تو بدنای خودمون. "

خب، انتظار این یکی رو نداشت.
زین با چشمایی گرد، تقریبا نزدیکه که از روی تخت بیفته پایین.
ولی لیام دستش رو لبه ی تخت میذاره و مانعش میشه.
لبخند میزنه.
" تو دوباره خودتی. "

زین به حالت نشسته در میاد و با مشتش چشماش رو میماله، به نظر میرسه هنوز تو شوکه و فکرش درست کار نمیکنه.
از روی تخت پایین میپره و روی پاهاش که با جوراب پوشونده شدن فرود میاد و سعی میکنه تعادلش رو حفظ کنه و لیام فورا از بازوش میگیره و کمکش میکنه تا صاف وایسه.
زین دستش رو دراز میکنه و لپای نرم لیام رو با لطافت قاب میگیره.

" تو دوباره خودتی. "
حرف لیام رو تکرار میکنه. ولی یه چیزی توی لحنش متفاوته.
" لیام. "

" درسته. "
لبخندش بزرگتر میشه.
" من خودمم، همونطور که تو دوباره خودتی. "

و بعد، زین میبوستش، خیلی سخت؛ در حدی که تمام دیوار های بینشون فرو میریزه.
این بوسه تنها طناب نجاتیه که پیش روش میبینه، همه ی چیزی که نیاز داره، پس بهش چنگ میندازه.
لبای زین تلخ مزن و چون تازه از خواب بیدار شده، خشک و ترک خوردن. ولی هیچ کدوم از اینا برای لیام مهم نیست.
درحالی که زین محکم و مُصر و بی‌صبرانه لباش رو به لباش میکوبه، به گردن زین چنگ میندازه و اون رو به خودش نزدیکتر میکنه.
زبونش داخل دهن زین میشه و از ته گلوش صدای آرومی بیرون میاد.

زین غیرمنتظره عقب میکشه و یه قدم به عقب برمی‌داره و لیام رو مات و مبهوت رها میکنه.

Wrong Side Of Love (Ziam Bodyswap) Persian Translationजहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें