16

893 241 225
                                    

پری چیزی نیست که لیام توقع داشت.
درسته که سالهاست اون رو میشناسه ولی هیچوقت فرصتش پیش نیومده بود که باهاش درست و حسابی آشنا شه.
و خب، اون اصلا یه جنده ی نفرت انگیز شیطانی نیست که عشق زندگیش رو دزدیده؛ البته لیام آرزو میکرد اینطور باشه.

اون خوشرو و بامزست. شیرینه و زین رو به طرز وحشتناکی دوست داره. خیلی راحت میشد اینو از طوری که موقع بیرون اومدن از هتل دست لیام رو میفشرد و جوری که بهش نگاه میکرد خوند. جوری که انگار اون حتی از خورشید هم بیشتر میدرخشه.

و لیام مجبور بود دائما به خودش یادآوری کنه که نباید اینجا بالا بیاره.
اگه پری یه موجود مزخرف بود همه چیز خیلی راحت تر میشد. باعث میشد لیام نسبت به احساساتش و تمام دفعه هایی که آرزو کرده بود زین ولش کنه حس بهتری داشته باشه.
ولی الان به طور دردناکی به این حقیقت آگاهه که تنها آدم مرخرف توی این شرایط، فقط خودشه.

بالاخره بعد از ساعت ها گردش به دنبال یه کار جالب برای انجام دادن توی شهر، داشتن به هتل برمیگشتن.
مردم دور هتل جمع شده بودن و فلاش دوربین ها روشون تنظیم شده بود. پری سمتش خم شد و زیر گوشش چیزی زمزمه کرد.
" اینجا پر از دوربینه. یالا، سریع منو ببوس."

لیام با تعجب پلک میزنه و در حالی که دستپاچگی توی چشماش داد میزنه برای یه ثانیه تصمیم میگیره یه جوری عقب بکشه و خودش رو قاتی این ماجراها نکنه.

پری چشماش رو میچرخونه.
" اگه این ساده ترش میکنه، فقط فکر کن که من اونم. زود باش زین. "

و لیام میبوستش. ولی به قدری گیج و دستپاچست که از اتفاقی که داره میفته هیچی نمیفهمه. البته به غیر از تیکه هایی از برق لبی که بعد از جدا شدن از پری روی لباش مونده، نگاه آزرده ی زین و جیغ جمعیت.
اجازه میده پری توسط دست های به هم قفل شدشون اون رو به دنبال خودش به داخل هتل بکشه.

به محض اینکه از چشم جمعیت دور میشن، پری دستش رو ول میکنه.
" میشه حالا بریم شام بخوریم؟ دیگه دارم از گشنگی میمیرم. "

لیام حس میکنه تیکه هایی از پازل رو گم کرده. بخش های مهمی که تصویر نهایی رو فاش میکنن.
و زین، زین درحالی که دستاش رو به جیب های شلوار لیام قلاب کرده، توی سکوت، سمت راستشون ایستاده و نگاهِ روی صورتش داد میزنه که داره با تمام وجود دعا میکنه که لیام نتونه این پازل رو حل کنه.

---

" من کنار نایل میشینم. "
پری به محض اینکه وارد میشن بلند جاش رو مشخص میکنه.

رستوران ارزون قیمتی رو انتخاب کردن. با نورپردازی ضعیف و سوراخی هایی روی اسفنج صندلی هاش که به نظر میان عمرشون به قبل از متولد شدن لیام برمیگرده.
ولی بوی خوبی توی محوطه پیچیده. رستوران تقریبا خالی از جمعیته و مکانی نیست که ازشون انتظار بره اونجا دیده بشن.
پس همین کافیه تا تبدیل شه به مناسب ترین جای ممکن برای اونا.

Wrong Side Of Love (Ziam Bodyswap) Persian TranslationWhere stories live. Discover now