18

909 235 213
                                    

" بسه دیگه چقدر میخوابی. "
غرغرای پری به گوشش میرسه.
" بسه زین. بلند شو. میخوام یه کاری انجام بدم. میخوام برم خرید."

لیام صدای نامفهومی در میاره و غلت میزنه.
" هیس. "
زیر لب سر هم میکنه و همچنان زور میزنه تا چشماش رو بسته نگه داره.
" بذار بخوابم. "

"به من نگو هیس وگرنه از رو تخت پرتت میکنم پایین. پس فقط کار خودت رو آسونـ-"

"خیلی خب. خیلی خب. "
لیام میشینه و به موهاش چنگ میزنه.
" بیدارم. "

" خوبه. حالا از تخت بیا پایین. "
پری یه کپه لباس به سمتش پرت میکنه.
" خب، من یه ماشین گرفتم که تا چند دقیقه ی دیگه میرسه و مسیر یه سری مرکز خرید که واقعا دلم میخواد برم رو هم چک کردم."
مکث میکنه، لبخند پیروزمندانه ای میزنه و دستاش رو از هم باز میکنه.
" راستی چطور به نظر میرسم؟ "

لیام اخم میکنه و سعی میکنه چشماش رو متمرکز کنه.
یه شورت به شدت کوتاه پاشه و تیشرت تنگ و گلگلی ای توی تنش خودنمایی میکنه که قدش تقریبا با شورت پاش یکیه.

" عالیه. تو- آره، خوب به نظر میای. "
شستش رو به طرفش میگیره و با دست آزادش چشمش رو میماله.

" اوه. حالا هرچی. "
پری نفسش رو با صدا بیرون میده.
" فقط از تخت بیا بیرون. باشه؟ برات لباسایی که میخوای بپوشی رو آماده کردم. زودباش دیگه. "

" ساعت چنده؟! "
و از روی تخت بلند میشه.

" یازده. "

لعنتی. ظاهرا دیر بیدار شدن چیزی بود که با مستقر شدن تو بدن زین بهش سرایت کرده.
هیچوقت تا این موقع نمی‌خوابید.
حداقل به جز وقتایی که مریض شده یا هنگ اوره.

لیام به سمت خروار لباس روی تخت میره و با مجموعه ای از لباس ها رو به رو میشه که هر بخشیش متعلق به یه نفره.
اون جورابا قطعا مال هرین و اون جین هم متعلق به زینه.
و تیشرت نایل و یکی از کلاه های بینی لویی هم قراره تیپش رو کامل کنن.
یادش نمیاد همه ی اینارو کش رفته باشه، ولی به نتیجه میرسه که احتمالا کار خودشه.
چند روز پیش زین لباس کم آورده بود و اون، وقت و انرژیش رو نداشت که بره خرید و یه چیز به درد بخور بخره تا بپوشه.

لیام نفسش رو با صدا بیرون میده و شروع میکنه به درآوردن لباساش که با جیغ بلند پری متوقف میشه.

" داری چه غلطی میکنی؟ "
و چشماش رو با دستش میپوشونه.
" اینجا هیچکس مشتاق دیدن اون رفیقمون نیست عوضی! "

ولی اون که فقط-" چی؟! "

" اوق. دیک. "
پری غر میزنه.
" واقعا طرز کار بدن مردا رو نمیفهمم. مثل اون سوسیسای ریزه میزه ی سر صبحونه میمونن که شل و ول و بد ریخت و قیافن. اییی"
و از سر انزجار میلرزه.
" اگه میخوای کل لباسات رو دریاری برو تو حموم. "

Wrong Side Of Love (Ziam Bodyswap) Persian TranslationWhere stories live. Discover now