8

1K 236 220
                                    

به نظر لیام، ' انعطاف پذیر ' واژه ی خوبی برای توصیف پنج تاشونه.
بعد از همه ی چیزایی که از سر گذروندن، به سادگی میتونن خودشون رو با هر چیزی وفق بدن.
با اینکه همشون رو توی یه گروه قرار دادن، کنار اومدن.
با سبک زندگی ای که ناخواسته پرت شدن توش، کنار اومدن، با وجود اینکه تو ذهن هیچکدومشون نمیگنجید که قراره تا این حد پیش بیان و انقدر معروف بشن.
و با کمال تعجب، جا به جایی زین و لیام هم یکی دیگه از چیزهایی بود که همه خودشون رو باهاش وفق داده بودن!
البته با بخش اعظمش!

لیام هنوز یه جورایی راجع به کل قضیه گیج میزنه. ولی دیگه مثل قبل، وحشت زده نیست.
دیروز، برای یه لحظه، قبل از اینکه بره زیر دوش متوقف شد، وایساد و به سمت آینه چرخید.
و خب- هنوز هم بخاطرش احساس گناه میکنه.
ولی خب اینجوریم نبود که وایسه و انعکاسش رو دید بزنه،
فقط برای یه لحظه نگاهش به بدن زینِ توی آینه افتاده بود که کاملا لخت بود.
و قبل از اینکه حس گناه بهش هجوم بیاره و از خجالت قرمز بشه، سریع پریده بود زیر دوش.
به غیر از این مورد، لیام فکر میکنه با کل قضیه خوب کنار اومده.

اما اون تازه راحت ترین بخشش بود!
اینکه خودشون با جریان کنار بیان و بقیه رو قانع کنن که مسخره بازی در نمیارن و حرفشون رو قبول کنن.
ولی مصاحبه؟ به هیج وجه!

" به خاطر نامزدیت تبریک میگم زین."
مصاحبه گر لیام رو خطاب قرار میده.
اون با موهای بلوند و بلند، و پاهای کشیده و خوش تراشش واقعا خوشگله!
با یه لبخند دوست داشتنی به لیام خیره شده و لب هاش به طور ماهرانه ای با صورتی دلنشینی نقاشی شدن.

و با این وجود لیام به سختی متوجه جذابیتش میشه.
خب یه مدتی میشه که این مشکل رو داره که آدما از نظرش جذاب نیستن.
چونکه ،آره. اون واقعا خوشگله و لهجش هم یه جورایی هاته.
ولی اون زینه؟ نه. و اگه بخوایم صادق باشیم، هیچکس با زین قابل مقایسه نیست.

" ممنونم."

زین ناخودآگاه جواب میده و لیام سرش رو تکون میده ولی با سرفه ی لویی ناگهان به خودشون میان.

" ممنون.مچکرم."
" سپاس."
لیام تشکر میکنه و هری هم اظهار نظر میکنه تا اتفاقی رو که چند ثانیه پیش افتاد رو ماستمالی کنه.

" هممون خیلی هیجان زده ایم! "

"همتون؟! "
مصاحبه گر بازی ای رو که لویی راه انداخته رو ادامه میده.

" ما یه پکیجیم. با یکیمون ازدواج کنی یعنی با هممون ازدواج کردی.فکر نکنم پری بدونه خودش رو توی چه مخمصه ای انداخته."

مصاحبه گر به حرف لویی میخنده. و خب یه جورایی معلومه که خندش فیکه!
انگار ازش انتظار میره که تو این موقعیت بخنده. نه اینکه واقعا به نظرش خنده دار اومده باشه.

"زین!"
صدای مصاحبه گر باعث میشه دوباره توجه ها سمت لیام برگرده.
" میتونی یکم برامون از جریانات نامزدیت بگی؟ اصلا چطور انجامش دادی؟! "

Wrong Side Of Love (Ziam Bodyswap) Persian TranslationWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu