11

978 236 159
                                    

" میدونی، داشتم فکر می‌کردم... "
فکر کردن لویی هیچوقت به اتفاقات خوبی ختم نمیشد و سه شات خالی روبروش حتی اوضاع رو وخیم تر هم میکرد!
" در مورد همه ی این اتفاقات اخیر و جابه‌جایی بدناتون و اینا. "

لیام دستش رو برای برداشتن شات خودش دراز میکنه.
بدن زین برای مست شدن الکل کمتری لازم داره!
معمولا تو بدن خودش، با این حجم از الکلی که مصرف کرده فقط یکم تلوتلو میخورد، ولی الان اصلا تعادل نداره و به طور باورنکردنی ای شل و ول و ریلکسه.

" و بعدش؟! "

" اولش فکر کردم شاید به خاطر این باشه که اخیرا خیلی دعوا میکنین. میدونی؟ مثل اون فیلمه که بدناشون با هم عوض میشد و اینا. مثل همه ی فیلمایی که همچین اتفاقی توشون میفته. میدونی همیشه دارن دعوا میکنن و واسه ی همین جاهاشون عوض میشه تا به یه درک متقابل برسن و این چرت و پرتا.
ولی اگه مسئله این نباشه چی؟! "

" پس چی میتونه باشه؟! "
چون به نظرش دلیلش دقیقا همون بود.
اون و زین همش تو سر و کله ی هم میزدن تا وقتی که بدناشون عوض شد و‌-همین تقریبا جلوی دعواشون رو گرفت.
نه به طور کامل، ولی یکم!

ولی خب حق با لویی بود. بیشتر دعواهاشون به خاطر اینه که لیام حسود و بدخلقه!
و خب، دست خودش هم نیست.
ولی با این وجود، اون و زین این مدت با هم خوب کنار اومده بودن و لیام هم بابتش خوشحاله.

" اگه به خاطر این باشه که عاشقشی چی؟! "
لویی متفکر ادامه میده.
" اگه یه چیزی مثل مداخله ی الهی باشه چی؟! هوم؟ دست تقدیر داره سعی میکنه که بهتون بفهمونه که مثلا یه اتصالی بینتون وجود داره.
اگه همه ی اینا یه نشونه باشه که برای هم ساخته شدین چی؟! "

لیام قبل از اینکه یه شات دیگه بره بالا، برای یه مدت به نسبت طولانی ای نگاه بی مقصودش رو به لویی میدوزه.
اون مایع مایل به زرد رو قورت میده. حس سوزشی رو که موقع پایین رفتن از گلوش، از خودش به جا میذاره رو دوست داره.
" مطمئنا این طور نیست. "

" چرا که نه؟! "
لویی پافشاری میکنه.
" چرا نمیتونه همچین چیزی باشه؟ "

" چون اون داره ازدواج میکنه لویی!! حالیته؟؟!! "
سرش داد میزنه.
" و هیچ تقدیر کوفتی ای که در تلاش باشه ما رو به هم برسونه در کار نیست! اون داره ازدواج میکنه و هیچ کاری از دست من برنمیاد. "

" موضوع همینه! "
با بی طاقتی دستش رو روی رون لیام میکوبه.
" تو میتونی! الان تمام قدرت لازم رو برای انجام همچین کاری داری. میتونی همه چیز رو تموم کنی. به پری بگو از پسش بر نمیای و به روزنامه ها بگو آمادگیش رو نداری.
تو میتونی خیلی کارا بکنی. کامان لیام، یه حرکتی بزن! "

لیام صورتش رو جمع میکنه و نگاهش رو تو کلاب میچرخونه.
اونا توی بخش خلوت کلابن که تقریبا تعطیله و تیم امنیتیشون هم همین دور و بران تا با کسایی که زیادی نزدیک میشن برخورد کنن.
به نظر لیام وضعیتشون حوصله سربره. اون میخواد درحالی ک مسته و به زین یا هیچکس دیگه ای فکر نمیکنه اون بیرون لا به لای جمعیت گم شه و خوش بگذرونه.

Wrong Side Of Love (Ziam Bodyswap) Persian TranslationWhere stories live. Discover now