_𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟕_

5.5K 859 228
                                    

-بیا،ببین چطوره؟!

کوک با احتیاط بستنی قیفی بزرگیو از دست تهیونگ گرفت و بهش خیره شد.
طعمش رو به اون واگذار کرده بود و براش بستنی وانیلی با تیکه های توت فرنگی گرفته بود.
تک خنده ای کرد و کیوت گفت

+حالا چرا این طعم؟

تهیونگ به چشمای کوک خیره شد و آروم و شمرده گفت

-چون مثل توت فرنگی شیرینی،خودتم که وانیلی گفته بودی دوست داری! پس ترکیبش کردم.

رنگ گونه های کوک به صورتی تبدیل شد و خنده کیوتی کرد.
تهیونگ دستشو گرفت و به سمت نیمکتی برد.

-بیا بشین، هروقت بستنیت تموم شد میتونی بری بازی کنی!

کوک مطیع سری تکون داد و آروم شروع کرد به لیس زدن بستنیش!

+تو نمیخوری؟!

تهیونگ خیره بهش نگاه کرد و خندید

-وقتی تو میخوری من سیر میشم بچه!

دماغشو چین داد و دوباره لیسی به بستنیش زد،اخرای بستنیش بود که بلند شد و کیوت وار گفت

+میشه برم بازی کنم؟! تموم شده دیگه

تهیونگ از جاش بلند شد.

-بریم!

کوک با ذوق تمام مشغول خوردن بستنیش بود، متوجه سنگی که جلو پاش بود نشد و پخش زمین شد.
تهیونگ با نگرانی بلندش کرد
بستنیش کامل رو هودیش پخش شده بود و حسابی کثیف کاری کرده بود.
بغضی کرد و با نگاهی ناراحت به تهیونگ خیره شد.
تهیونگ دستمالی از تو جیب هاش در آورد و جلو کوک زانو زد و مشغول تمیز کردنش شد.

-عیبی نداره کوک! من تمیزش میکنم

کوک انگشتای اشارشو بهم میزد و سعی در مخفی کردن بغضش داشت.
روز اولی خیلی گند زده بود و مطمئن بود تهیونگ رو حسابی نا امید کرده!
یهو بغضش ترکید و آروم آروم شروع کرد به هق هق کردن.
تهیونگ دست از تمیز کردن برداشت و بلند شد، صورتشو روبه روی کوک نگه داشت و آروم انگشتشو روی گونه های خیس کوک کشید.

-هعی بیبی، چیشده؟

کوک میون گریه تیکه تیکه گفت

+من.. یک.. بچه.. کثیفم.

هق هقی کرد

+یک بچه بد!

تهیونگ خنده ای کرد و دو طرف صورت کوک رو گرفت.

-بچه کثیفی که نیاز به مراقبت داره و یکی اینجاست که حواسش بهش باشه! تو بد نیستی کوک

نفساش آروم تر شد و تو چشمای تهیونگ خیره شد،از این نگاه فراری بود چون نمی‌خواست دوباره قلبش بی جنبه بازی دربیاره!
نمی‌خواست حسش نسبت به این آدم جدید زندگیش عوض بشه چون حتما از دستش میداد.
تهیونگ خنده آرومی کرد

𝐵𝑒𝑙𝑜𝑛𝑔 𝑡𝑜 𝑑𝑎𝑑𝑑𝑦🤍🍼Where stories live. Discover now