به برفا خیره شده بود، هوا بشدت سرد بود و محکم دستاشو بهم دیگه میمالید و با لپای سرخ شدش "ها" یی میکرد.
تهیونگ نگاهی به کوک کرد و سمتش رفت، به دستای قرمز کوک خیره شد و تو دستای گرمش نگهشون داشت.
قلب کوک باز بی جنبه بازی در اورد و همه چیو لو داد!
لبشو گازی گرفت و دستاشو بیرون آورد و زمزمه کرد+ممنون، نیازی نیست!
و داخل جیب هودیش قرار داد،تهیونگ شونه ای بالا انداخت و بیخیال پاکت سیگاری بیرون آورد و یکی بین لبای تقریبا باریکش قرار داد.
کوک با تعجب به سیگار بین لباش خیره شد و با لحن بچگانش شمرده شمرده حرف زد+کار خوبی نیست آدم به این فکر نکنه که شاید کسی اینجا سیگار براش ضرر داشته باشه، حالا بقیه به کنار خودتون چی؟
تهیونگ پوزخندی زد و با فندک مشکی رنگی سیگاری روشن کرد و کام عمیقی گرفت و پرسید
-از کی تاحالا من شدم شخص سوم؟
کوک لپاشو تو دهنش جمع کرد و کمی این پا و اون پا کرد
+خب.. فکر میکنم اینطوری بهتر باشه!
تهیونگ نگاه طولانی بهش کرد و تا خواست حرفی بزنه هیونجین با دوتا چوب اسکیت جلوشون ظاهر شد و لبخند جذابی زد
-اینم برا شما دوتا عجیب غریب!
فلیکس خنده بلندی کرد و روبه هیونجین با لحن کیوتی گفت
+واااا، شاید کوک عجیب غریب باشه ولی ته..
سکوت کرد و چیزی نگفت، هیونجین لبخند بانمکی زد
-نه بابا، خبر نداری، تهیونگ دست کمی از کوک شما نداره حتی رو دستشم میزنه!
کوک چیزی نگفت و یکی از چوب اسکیت هارو ازش گرفت و تشکری کرد.
فلیکس که چوب هارو بالا نگه داشته بود با کنجکاوی پرسید-خب، کسی نمیخواد طرز استفاده از اینارو آموزش بده؟
هیونجین با ملایمت و شمرده شمرده شروع به توضیح دادن کرد
-خب قبل از اینکه بهتون نشون بدم باید کلاه و عینک بزنید بعد شروع میکنم و شما یکی یکی انجام بدید.
همگی سری به عنوان موافقت تکون دادن، بعد حدود گذشتن یک ساعت سر و کله زدن با هم دیگه بلاخره یاد گرفتن و نوبت به حرکت کردن رسید.
فلیکس به سمت تهیونگ حرکت کرد و کنارش ایستاد، کوک لباشو ورچید و آهسته سمت هیونجین رفت.
حالا که قرار بود همه چی که همونطور پیش بینی کرده بود پیش بره، جلوشو نمیگرفت!
به چوب های اسکیش خیره شده بود و متوجه نگاههای گاه و بیگاه تهیونگ نمیشد.
هیونجین با صدای تقریبا بلندی گفت-خب همه به صف بشن،میخوایم حرکت کنیم!
فلیکس با خوشحالی دستای تهیونگ رو گرفت و باعث شد دوباره نفس تو سینه کوک حبس بشه!
هیونجین دستای کوچولوی کوک رو گرفت و زمزمه کرد
![](https://img.wattpad.com/cover/249846870-288-k852761.jpg)
YOU ARE READING
𝐵𝑒𝑙𝑜𝑛𝑔 𝑡𝑜 𝑑𝑎𝑑𝑑𝑦🤍🍼
Fanfiction(تکمیل شده) کوک نمیدونست بعدا قراره کسی بیاد تو زندگیش که به خاطر یکبار بغل کردنش کیلومترها راه رو طی کنه!:) . کاپل[ویکوک]،[کمی هم هیونلیکس] ژانر: اسمات،ددی بیبی هپی اند:)