بعد کلی کلنجار رفتن با خودش و کندن پوست لبش، بلاخره با صدای کمی بلند گفت
+ددی وان پر شده!
بعد مدت کوتاهیی تهیونگ با یک جاشمعی اومد داخل، بوی عطر شمع به سرعت همه جارو پر کرد و اعصاب کوک کمی اروم تر شد.
تهیونگ لبخندی به بیبیش که از خجالت جمع شده تا مبادا قسمتی از بدنش رو بیینه زد!
زیر لب اهسته گف-بیبی کوچولوی خجالتی من!
از گوش کوک دورنموند و باعث سرخ شدن لپش شد،دوباره لبشو جووید و اینبار مزه خون رو حس کرد.
تهیونگ با قیافه جدی گفت-همین الان اگه تمومش نکنی من میدونمو تو!
کوک با چشمای گرد شده و موهای کمی نم دارش به تهیونگ خیره شد و کیوت گفت
+اوه ددی چیو؟
تهیونگ درحالی که شیر اب رو باز میکرد تا موهای بیبیشو بشوره گفت
-بازی با اون لب فاکی توت فرنگیتو!
کوک با لپای سرخ شده سرشو به زیر انداخت و باعث خنده بلند تهیونگ شد.
کوک غر غرو با موهایی که کامل خیس شده و کمی حالت فرش برگشته بود گف+یااااااااااا چقد تو بدجنسی! خوشت میاد اذیتم میکنی؟
تهیونگ نزدیک تر اومد و درحالی که به لبای کوک خیره شده بود زمزمه کرد
-عاشق وقتی ام که از خجالت لپات سرخ میشه،میدونی چرا؟ چون بیشتر خوردنی میشی!
کوک با خجالت آب دهنشو با سر و صدا قورت داد، تهیونگ با خنده بلندی عقب کشید و درحالی که شامپورو کف دستاش میریخت ادامه داد
+هنوز عادت نکردی به این کارام؟ خدایا اصلا تکراری نمیشی بیبی!
کوک بیشتر تو خودش جمع شد و با ذوق خندید، تهیونگ با احتیاط شروع به ماساژ دادن موهای بیبیش کرد و بعد با احتیاط تمام جوری که چشماش نسوزه موهاشو شست و سمت لیف رفت که صدای اعتراض کوک بلند شد
+ددی نه خودم میتونم، ممنون عزیزم به کارات برس
تهیونگ چیزی نگفت و به کارش با جدیت ادامه داد
جونگکوک لپاشو باد کرد و با حرص گفت
+لطفا ددی، خودم میتونم انجام بدم!
تهیونگ جدی و با نگاه کمی اخمویی گفت
-بیبی خودم میدونم میتونی، ولی مسئولیت من تمام و کمال محافظ و مراقب از توعه حتی حموم کردنت!
کوک لبشو گاز گرفت و با خجالت بیشتری تو خودش جمع شد، تهیونگ کمی خیره نگاهش کرد و اهسته گفت
-از چی خجالت میکشی بیبی،مگه تا به حال ندیدمت؟
کوک درحالی که روی آب ضربه میزد اهسته گفت
YOU ARE READING
𝐵𝑒𝑙𝑜𝑛𝑔 𝑡𝑜 𝑑𝑎𝑑𝑑𝑦🤍🍼
Fanfiction(تکمیل شده) کوک نمیدونست بعدا قراره کسی بیاد تو زندگیش که به خاطر یکبار بغل کردنش کیلومترها راه رو طی کنه!:) . کاپل[ویکوک]،[کمی هم هیونلیکس] ژانر: اسمات،ددی بیبی هپی اند:)