_𝐩𝐚𝐫𝐭𝟏𝟕_

5.1K 800 149
                                    

کوک**

آهسته چشماشو باز کرد، با گیجی رو تخت نشست که با درد شدیدی قسمت باسنش ناله ای کرد!
چشماشو مالید و سعی کرد بفهمه کجاست و چه اتفاقی افتاده براش..
از جاش با سختی بلند شد و به لباساش که کف اتاق بود خیره شد!
به سرعت چشماش گرد شد و برگشت سمت تخت و با مردی که به پشت خوابش برده بود خیره شد.
سعی کرد یادش بیاره کیه و چیکار کرده و کجاست، اما سردرد شدیدش حتی اجازه فکر کردن بهش رو نمی‌داد.
با گیجی لباساشو پوشید و پاورچین پاورچین سمت دیگه تخت رفت و با دیدن قیافه تهیونگ رنگ از صورتش پرید.
با یادآوری اتفاق دیشب سرگیجه بدی گرفت.. چیکار کرده بود؟
تعادلش از دست داد و افتاد رو زمین، سرش به مبل برخورد کرد و درد بدی رو حس کرد

+آیییی

سرشو مالید و غر زد
"میفهمی کوک چیکار کردی؟ تو با تهیونگ خوابیدی... اون.. تو چیکار کردی چرا گذاشتی؟"

با عصبانیت از جاش بلند شد و بدون توجه به تهیونگ از اتاق زد بیرون..

.....
تهیونگ**

بینیشو خاروند و با صدای آرومی که چیزی زمزمه میکرد از خواب بلند شد!
پشت بندش با صدای باز شدن در به تندی رو تخت نشست و به اتاق خالی چشم دوخت!
بدنش کمی عرق کرده بود و احساس گیجی می‌کرد..
زمزمه کرد

-اینجا کدوم خراب شده ایه؟

به بدن لختش خیره شد و بعد محکم دستشو به پیشونیش کوبید و با لحن عصبی گفت

-لعنت بهت ته، لعنت بهت!

به سرعت لباساشو پوشید،دوباره نگاهی به اتاق کرد و فحشی داد

-سر صبح کجا رفته؟ اصلا چرا باید بزاره بره؟

تو ذهنش جواب خودش رو داد

"اونجور که تو پیش رفتی هرکس دیگه ای بود حتما تا الان ازت شکایت هم کرده بود"
از اتاق زد بیرون و به خونه کثیف و شلوغ پلوغ خیره شد که حتی یک آدم هم وجود نداشت!
داد زد

-اریک؟؟
جوابی نشنید و دوباره صدا کرد

-اریک؟ فلیکس؟؟؟ هیونجین؟ کسی نیست؟

صدایی از طبقه بالا شنیده شد

-چیشده؟

اریک با قیافه ای خواب آلود به تهیونگ خیره شد

اخمی کرد و گفت

-کوک کجاست؟

اریک خمیازه ای کشید و گفت

-کی کجاست؟.. (کمی سرشو خاروند و پوزخندی زد) آهان همونی که دیشب باهاش خوابیدی؟! مشخصه بد تیکه ای بوده!
خنده ای کرد که تهیونگ عصبی تر گفت

-الان وقت این حرفا نیست، بگو کجا رفت؟

اریک شونه ای بالا انداخت

𝐵𝑒𝑙𝑜𝑛𝑔 𝑡𝑜 𝑑𝑎𝑑𝑑𝑦🤍🍼Where stories live. Discover now