┨Chapter 5├ Amaryllis

1.3K 317 74
                                    

پاهاشو رو تخت جمع کرد و تو بغلش گرفت.

وقتی چانیول با یه حوله دور گردنش از حموم بیرون اومد به یه لبخند کوتاه بسنده کرد و نگاهشو به تلویزیون داد.

مرد که خیلی خوب اضطراب و دلواپسی پسر رو تو چشماش میدید سعی کرد خونسرد و عادی رفتار کنه.

-چه فیلمیه؟
-ها؟
چان به تلویزیون اشاره کرد.
-مگه سریال تماشا نمیکنی؟

بک آب دهنشو قورت داد و چشماشو اطرافش چرخوند.

چان با خوشرویی موهای پسر رو بهم ریخت و مقابل آینه ایستاد.

بکهیون نگاه نگرانش رو به عقربه ساعت داد که چطور زمان سپری می‌شد و به وقت خوابشون نزدیک می‌شد.

چان بازدمش رو رها کرد و دستشو رو کلید برق نگه داشت.

-برقا رو خاموش کنم؟
بک با عجله آباژور کنار تختش رو روشن کرد و در جواب چان سر تکون داد.

چانیول برق ها رو خاموش کرد و بی صدا کنار تخت پشت به بک نشست و گوشیش رو از روی دراور گرفت.

فقط میخواست به پسری که از شدت استرس تو خودش جمع شده بود فرصت بیشتری بده.

بکهیون تلویزیون رو خاموش کرد و زیر پتو خزید.

نمیدونست پشتش رو به چان کنه یا سمتش برگرده، لبهاشو رو هم فشرد و بی نتیجه از افکار مشوشش رو پشت دراز کشید و انگشتاشو زیر پتو تو هم گره زد.

چانیول گوشیشو رو دراور گذاشت و با ملایمت لب زد:
-اگه سختته من رو کاناپه بخوابم؟

بک چشماشو سمتش چرخوند.
-نه...همینجوری...خوبه

چان با کمی مکث دراز کشید و پتو رو تا روی کمرش بالا کشید و سمت بکهیون چرخید.

پسر با عجله چشماشو بست و لبهاشو تو دهنش برد.

چان بی صدا خندید و به لرزش مژه هایی که زیر نور آباژور مشخص بودن لبخند زد.

-خوابیدی؟
-آره
لبخند مرد عریض تر شد.

-پس چطوری جوابمو دادی؟
بک تو دلش به به احمق بودنش ناسزا گفت و با تردید لای پلکهاشو فاصله داد.

-نخوابیدم
چان سعی کرد بی حاشیه حرفاشو بزنه، قبل از اینکه بکهیون دوباره نادیده اش بگیره.

-ترسیدی؟
-فقط مضطربم
-بهت قول دادم کاری نکنم که اعتمادت ازم سلب شه
بک سرشو سمت مرد کج کرد و به چشمای درشتش خیره شد‌.

-شاید چون اولین باره کنارتم، اینطور مضطربم!
چانیول دستشو بلند کرد و رو شکم بک انداخت.

-هر کسی یه بار باهام بوده برای بار دوم خودش پیشنهاد داده

بکهیون اخم ریزی کرد و کمی خودشو عقب کشید.

" Amaryllis "[Complete]Where stories live. Discover now