┨Chapter 13├ Amaryllis

1.2K 287 127
                                    

تمام مدت رو در سکوت گذرونده بود حتی زمانی که تیم استودیو تصمیم گرفتن با هم شام بخورن چانیول هیچ نظری نداد و طبق نظر جمع توی رستوران نشست.

بکهیون بی حرف کنارش نشست اما بر خلاف تصورش چانیول هیچ توجهی بهش نکرد و باعث شد کمی مردد شه.

شاید همه از وجود هوسوک خوشحال بوده باشن اما بکهیون بخاطر پسری که چانیول تا این حد بخاطرش ازش فاصله گرفته بود اصلا خوشحال نبود و تو دلش فحشش میداد.

بزاقش رو بلعید و به جای خالی کنار چانگها نگاه کرد.

تصمیم گرفت از کنار چان بلند شه بلکه اینطور از حرص و عصبانیتش کمتر شه.

دستاشو رو میز گذاشت و چند سانتی متری از صندلیش فاصله گرفت اما قبل از ایستادن چانیول دستشو رو انگشتای پسر گذاشت و بدون نگاه کردن به چهره اش، انگشتاشو آروم فشرد.

بکهیون زیر چشمی به مردی که با خونسردی از غذاش میخورد نگاه کرد و بی حرف رو صندلیش نشست.

زمانی طول نکشید که نوازش شدن پشت دستشو احساس کرد.

چانیول بی صدا مشغول لمس انگشتای پسر کوچکتر شده بود. بکهیون لبخند محوی زد و به همراهش آروم دستشو گرفت.

بدون حرف زدن حس درونیشون رو با لمس و نوازش بهم القا میکردن و این برای بکهیون یه تجربه شیرین و غیر منتظره بود اما برای چانیول حس متفاوتی بود، با این کار از بک آرامش میگرفت.

نفس عمیقی کشید و به بشقاب خالی بک نگاه کرد.
با صدای ضعیفی زمزمه کرد:
-من میرم، تو چند دقیقه بعد از من بیا، تو ماشین منتظرتم

بک بی مخالفت سر تکون داد و چانیول صاف ایستاد.

-دور همی خوبی بود، شام امشبو من حساب میکنم
صدای رضایت و خوشحالی جمع بلند شد و چان لبخند کوچیکی زد.
-ممنون
در جواب هوسوک به تکون دادن سرش بسنده کرد و ازشون دور شد.

لوهان زیرکانه به بکهیون نگاه کرد که چطور با بشقاب خالیش ور میرفت و سرشو پایین انداخته بود.

یجورایی حدس میزد که چرا اینطور کلافه و پریشون شده.

***

بلافاصله بعد از نشستن تو ماشین کلمه عجیبی رو از چان شنید.
-متاسفم

بک با چشمای گرد شده نگاش کرد.
-بخاطر چی؟
-روزتو با کارام خراب کردم
بک ناخواسته لبخند زد.
-اینطور نیست

چان بی صدا ماشینو راه انداخت و در طول مسیر هیچکدوم حرفی نزدن.
با اینکه بکهیون منتظر بود از چان دلیل کاراشو بشنوه اما ترجیح داد فعلا بیشتر از این چانیول رو آشفته نکنه.

به چراغ های خیابون خیره شد و تو دلش به هزار دلیل و مسئله مختلف فکر کرد اما هر بار بی جواب به نقطه اولش برمیگشت.

" Amaryllis "[Complete]Where stories live. Discover now