┨Chapter 39├ Amaryllis

805 220 163
                                    

کمی فکر کرد و دوباره به چشم های کای زل زد.
-نمیشه من سمت آباژور دراز بکشم؟ خب من عادتمه آخر شب ها با گوشیم ور برم.
جونگین دستاشو بغل گرفت و لبخند شروری زد.
-دیگه همچین عادتی نباید داشته باشی.
کیونگ اخم کوچیکی کرد.
-چرا؟

دماغش رو خاروند و سمت پسرک خم شد.
-چون قراره آخر شب ها به سایز دیک من عادت کنی.
کیونگسو مکث کوتاهی کرد و تکخند مضحکی تحویل نگاه پر حرارت مرد داد.
-فکر کردی من عروسک جنسی توام که هر شب خودتو ارضا کنی؟
جونگین نوک بینی هاشون رو بهم مالوند.

-در اینکه یه عروسکی شکی نیست و اینکه یه کون وسوسه انگیز داری هم شکی نیست...ولی آخر شب ها گوشی ممنوعه.
کیونگ کوتاه لب زد:
-چرا؟

-چون نمیخوام وقتی کنارمی با کسای دیگه سرگرم بشی...بخاطر همچین چیز کوچیک و بی ارزشی اصرار نکن چون هیچوقت قبول نمیکنم وقتی کنارمی با بقیه وقت بگذرونی.

کیونگسو بی صدا نگاهش کرد. نمیخواست لجبازی کنه. از اول هم قصد اذیت کردن کای رو نداشت اما وقتی حس مالکیت و مخصوصا غرور مرد در برابر آدمای مقابل خودشون رو میدید به وجد می اومد و اهمیت و توجهی که از سمت کای دریافت میکرد باعث میشد به یه لبخند کوچیک بسند کنه.
-حالام برگرد سرجات.

کیونگسو بی صدا روی بالش خودش برگشت.
-ددی
-هوم؟
کیونگسو چند باری پلک زد و دوباره صداش کرد:
-ددی
کای متعجب نگاهش کرد:
-هوم؟
-ددی!

جونگین به سرتقی پسرک خندید و در نهایت لب زد:
-جانم
کیونگسو لبهاش رو تو دهنش برد.
-حاضری تا آخر عمرت منو کنار خودت نگهداری؟
کای به پشت کیونگسو که سمت خودش بود نگاه کرد و به جلو خم شد.

با عشقی که محبت چاشنیش شده بود پشت گردنش رو بوسید. کیونگ پلکهاش رو بست و نیمرخش رو توی بافت نرم بالش فشار داد.
-دیگه نمیخوام همچین سوال هایی رو ازت بشنوم. اگه الان اینجایی به این معناست که تا آخر عمرم قراره نگه ات دارم.

دستشو دور کمر باریک پسر برد و تو بغل خودش کشوند.
کیونگسو با رضایت سمت مرد چرخید و بدون واهمه لبهای خوش طرح و داغ کای رو بوسید.
-دوست دارم ددیِ بی شرف من

کای آروم خندید و دستش رو از کش شلوار پسرک عبور داد و به پوست باسنش رسید.
-از فردا میفرستمت باشگاه
کیونگ اخم کنجکاوی کرد.
-من؟ چرا؟

-میخوام عضله بسازی. یه باسن سفت و گنده میخوام.
کیونگسو چونه اش رو با حرص کج کرد.
-فقط باسنمو سفت کنم برات؟
-نه، سیکس پک هم میخوام، وقتی غذا میخوری شکمت میزنه جلو!
پسرک چشمهاش رو چپ کرد و آب دهنش رو با غیظ قورت داد.

-من همینجوری که هستم خودمو قبود دارم...تو اگه دنبال همچین بدن هایی بودی از اولش غلط کردی اومدی سراغ من.
-یادمه اول تو اعتراف کردی!
کیونگ چند باری پلک زد و به چشمان خندون و یه تای بالا رفته ابروش نگاه کرد.

" Amaryllis "[Complete]Where stories live. Discover now