┨Chapter 11├ Amaryllis

1.2K 310 67
                                    

-با کیونگسو خوش گذشت؟


بک هومی زیر لب گفت و تو بغل چان فرو رفت.


-خیلی خسته ام

مرد دستی به موهای خوشرنگ پسر کشید.


-امشب رو تخت من میخوابی؟

بکهیون با کمی فکر جواب داد:


-قبل از اومدنم به مادرم گفتم که ممکنه صبح برگردم خونه

نیشخند عریضی رو لبهای چان نقش بست.


-بیبی باهوش من


-چانیول

چان اخم ریزی کرد.


-باید یاد بگیری وقتی صدات میکنم بیبی، یعنی من ددی توام

بک لپهاشو پر از باد کرد و با چشمای معصومش به مرد زل زد.

چانیول در جواب مظلوم نمایی پسر ریز خندید.


-اینبار ازت میگذرم چون خیلی شیرینی


-ددی

-میشنوم


بک به لحن جدیش لبخند کمرنگی زد.


-عکسبرداری فردا چطوریه؟

-قراره با لوهان همکاری داشته باشی، دوتاتون توی یه قاب عکس میگیرین

بک نفس عمیقی کشید و با خزیدن دست چان به زیر تیشرتش ناخواسته خودشو جلو تر برد و ناگهان رو عضو مرد نشست.

لبهای چان با آه خفه ای باز شدن و باعث شد بکهیون وحشت زده عقب بکشه اما توسط دستای چان دوباره جای اولش برگردونده شد.

-من...یه کم مضطربم


چانیول خونسردانه انگشتاشو از کش شلوار و لباس زیر پسر گذروند تا باسنش رو پیدا کرد.

-بیخیال فردا


-چی؟


-من فقط یه بار حرف میزنم و تو هم خوب گوش میدی

بک بزاقش رو ناشیانه بلعید و به تکون دادن سرش اکتفا کرد.

-قبلا گفتم که باید جوابمو با زبونت بدی نه با تکون دادن سرت!

بک بهت زده از شخصیت جدیدی که باهاش رو به رو شده بود لب باز کرد:


-ب..بله

-در مورد فردا حرف نمیزنیم، برو تو اتاق خواب منم الان میام

بکهیون از رو پاهای مرد بلند شد و بعد از نگاه نگرانی که به چان انداخت چند قدم سمت اتاق خواب گرفت.

-بکهیون


پسر که گیج شده بود آشفته خاطر سمت چان برگشت.

-بله


-لخت شو تا برگردم


لبهای بک ناباورانه باز شدن و تا زمانی که چان تو اتاق کناری اتاق خواب محو شه نگاهش رو ازش نگرفت.

-لخت شم؟

" Amaryllis "[Complete]Where stories live. Discover now