💜Part8💙

353 77 32
                                    

Jimin

سریع زنگ زدم به جونگین هیونگ : الو هیونگ توییتر دیسپچ دیدی ؟
جونگین : سلام نه چیزی شده ؟
جیمین : محض رضای خدا همین الان ببین !
جونگین : میشه بگی چیشده ؟
جیمین : لطفا برو ببین حتما بهم زنگ بزن فعلا !
جونگین : باشه فعلا
بعد از اینکه هیونگ قطع کرد سرمو گذاشتم روی فرمون ماشین امکان نداره که نامجون هیونگ دوست دختر داشته باشه ؟
پووووووف
یهو گوشیم زنگ خورد اصلا شماره رو نگاه نکردم ! فقط دکمه اتصال لمس کردم : بله
یه دختر : سلام آقای پارک من منشی کمپانی هستم که میخواید قرار داد ببندید اگه میشه بنا به دلایلی یک ساعت دیر تر بیاید میتونید ؟
جیمین : عاه حتما
منشی : ممنون آقای پارک فعلا
جیمین : خواهش میکنم فعلا
گوشیو قطع کردم همین رو کم داشتیم !
پس چرا جونگین هیونگ زنگ نمی زنه ؟
امروز معلومه که روز خوبی نیست !
لرزش گوشیمو احساس کردم خیلی سریع جواب دادم با صدایه قهقهه جونگین هیونگ اولین چیزی بود که شنیدم !
یه لحظه پوکر به افق خیره شدم !!
تا اینکه بالاخره خندش تموم شد !
جونگین : وایییییییی جیمین فکر کردی چی ها خوب معلومه که نامجون اون موقعه به همه گفت دوست دختر داره انتظار نداری که جار بزنه من گی هستم ! تنها کسایی که میدونن ما و هیئت مدیره شرکت نامجونن خبر دارن و میرسیم به تغییر اسم کمپانی ، کمپانی اونه و می تونه هر چی دلش بخواد بزاره به من و تو ربطی نداره اوکی ؟
جیمین : اوکی
جونگین : فعلا کوچولو یه هیونگ
جونگین قبل از اینکه بزاره جیمین جوابشو بده تماس رو قطع کرد !
جیمین با تعجب به گوشی تو دستش خیره بود وات یعنی فقط اون بود که فکر میکرد نامجون هیونگ به جین هیونگ خیانت کرده و چرا جونگین هیونگ تماس رو قطع کرد ؟ شاید فقط اون اینطور فکر میکرد ! و جونگین هیونگ کار داشته که تماس رو قطع کرد !
سوار ماشین شد و به سمت کافه مورد علاقه اش رانندگی کرد تقریبا بعد 15 دقیقه رسید !
خداروشکر اول صبح بود و افراد زیادی اونجا نبودن !
رفت طبقه دوم کافه و و روی صندلی که دید کاملی به به منظره طبیعت سمت راست کافه داشت نشست وقتی گارسون اومد که سفارش دادن چای پانچ* رفت که حاضر کنه
تو این هوایه سرد یه چای با طعم خرمالو دارچین زنجبیل خیلی باهم مچ اند هوایه سرد که با نوشیدنی داغی که تندی زنجبیل در برابر شیرینی خرمالو و دارچین کم میشه خیلی قشنگه وقتی عطر دارچین و زنجبیل باهم قاطی میشه آدم رو مجبور میکنه که منشأ این عطر رو پیدا کنه و از اون مزه کنه میدونی مزه کردن طعم خرمالو اواخر زمستون برای خودش قشنگه وقتی داری همچین چیزی رو مزه میکنی و به منظره ای که درخت هایه خالی از برگ و شکوفه هایی که تازه جوونه زدن و بچه کوچیک هایی که آزادانه میدوان حس جالبی داره خب وقتی به درختایه بی برگ نگاه میکنی حس غمی بهت دست میده ولی وقتی به شکوفه هایی که تازه دارن جوانه میزنن حس امیدواری بهت دست میده حالا یک ذره از اون چای میخوری حس تندی که در کنار دو شیرینی مختلف گم شده حس عجیبی بهت دست میده وقتی به اون کوچولو هایی که میدوان و چشماشو پر از شادیه و با صدایه بلند میخندن ناخودآگاه خودت هم شادی میشی میبینی طمع چای هم مثل حس اونجاس حس غمی که اول از بی برگ بودن درختا میگیری در حس امیدواری جوانه شکوفه ها و خنده بچه ها پنهان میشه !
به خودم اومدم دیدم گارسون خیلی وقته چای رو اورده و سرد شده وقتی سرد بشه دیگه تندی زنجبیل پنهان نمیشه ! خودشو نشون میده مثل وقتی که هوا سرد بشه دیگه بچه ها بیرون نمیان و شکوفه ها یخ میزنن و دیگه حس غم پنهان نمیشه !
بعد از پرداخت کردن هزینه چای سوار ماشین شدم و به سمت کمپانی جدید روندم خب من تقریبا تایم یک ساعتم پر شده بود و وقت رفتن بود !
بعد از 20 دقیقه رسیدم کمپانی و دقیقا ساعت 12 بود
وقتی وارد شدم دختری به سمتم اومد و تعظیم کرد و با لبخند : سلام آقای پارک خوش اومدید من منشی هستم همون کسی که بهتون زنگ زد
من هم تعظیم کردم و با لبخند : سلام از آشناییتون خوش بختم !
لبخندی زد : همچنین بفرمائید از این طرف " به سمت آسانسور اشاره کرد "
وقتی سوار آسانسور شدیم همون منشی دکمه طبقه 125 زد و انگار 125 آخرین طبقه بود !
داخل آسانسور که بودیم همون دختره به حرف اومد : راستش من منشی بیول هستم و امروز منشی اصلی شرکت یعنی منشی بیون مرخصی داشتن و من جاشون هستم
لبخند محوی زدم : اوع ممنون که خبر دادید منشی بیول
خواست حرفی بزنه که آسانسور ایستاد و به سمت دری  بزرگ به رنگ فندقی که مشخص بود که زیاد روش کار شده راهنمایی کرد در زد رفت داخل و با گفتن اینکه "آقای پارک اینجاست" خارج شد وقتی داخل اتاق شدم شوکه شدم جونگ کوک کسی عاشقم بود و تهیونگ کسی که عاشقشم !

𝑰 𝒕𝒉𝒐𝒖𝒈𝒉𝒕 𝒕𝒉𝒂𝒕Where stories live. Discover now