💜Part12💙

302 63 39
                                    

Jimin

بعد از اینکه عینک رو صورتم تنظیم کردم اشاره کردم که راننده در لیموزین مشکی رنگ باز کنه بعد از اینکه از ماشین خارج شدم شونه به شونه چانیول هیونگ قدم به سمت در عمارت لی برمی داشتیم و طبق معمول خبرنگار ها با لنز هایه اذیت کننده در حال عکسبرداری بودن !
وقتی وارد عمارت لی شدیم نگاه خیره خیلی ها رو احساس میکردم !
جشن خیلی ساده ایی بود تنها چیزی که باعث میشد فضایه خونه رنگ شادی به خوش بگیره گل رز سفید رنگی در کنار بادکنک سفید که به زیبایی تمام کنار هم قرار گرفته بود !

دو طرف هر پله همینطور قرار داده بودن و تا جایگاه عروس و داماد ادامه داشت !

سر تمام میز هایه سفید رنگ اندکی از زیبایی گذاشته بودن !

گل …
چیزی هم ظاهر زیبا هم باطن زیبا …
در کنار زیبایی ؛ عطری زیبا تر …
در تمام رنگ هایه زیبا دنیا …
در انواع مختلف …
چیزی من رو محو خودش میکنه !

دوباره سنگینی نگاهی احساس کردم !

اطراف رو نگاهی انداختم …

چرا کیم تهیونگ صاف زل زده به من ؟

~~~~~~~~~~~~~~~~

V

بعد از خارج شدن از لامبورگینی بنفش رنگم با یونگی بی توجه به خبرنگار هایه همیشه در صحنه -_- وارد عمارت لی شدیم !

چقدر ساده !
برام تعجب انگیز بود عروسی پسره وزیر سابق انقدر ساده برگزار شده !

زدم به یونگی : هعی یون مشکوک نمیزنه ؟

یونگی  با تعجب : ها ؟

با خنده : میگم مشکوک نمیزنه ؟ انقدر ساده !

یونگی که تازه متوجه شده بود  چشماشو ریز کرد : خیلی ! " با خنده " شاید مثل دراما آبکی دختره از اون ساده هاس !

دوتایی باهم زدیم زیره خنده 
که

یهو چشم به شخصی خورد !
اون …
اون زندس !
این امکان نداره من خودم مرگشو دیدم !
یکم که نزدیک تر اومده فهمیدم اون نیست !
اون یه پسره و بوم اون جیمینه !
با رنگ موهایه بنفش !
رنگی که من دوست دارم !
.
.
.
.
.
.
همینطور که محوش بودم یهو چشم تو چشم شدیم !

~~~~~~~~~~~~~~~~

Suga

همینطور که از لامبورگینی بنفش تهیونگ پیاده شدم بی هیچ عکس العملی وارد عمارت لی شدیم !

پووووووف محض رضای خدا آخه بنفش هم شد رنگ ؟
رنگ فقط مشکی !
درسته یکم غمگین و ترسناکه ولی اگه سیاهی نباشه سفیدی در کار نیست !

اگه سیاهی نباشه هیچ وقت ترسی نیست
اگه سیاهی نباشه هیچ وقت غمی نیست
اگه سیاهی نباشه هیچ

𝑰 𝒕𝒉𝒐𝒖𝒈𝒉𝒕 𝒕𝒉𝒂𝒕Where stories live. Discover now