💜 Part 24 💙

219 55 8
                                    

Sehun

از وقتی جونگین اومد پیشم بهم گفت چیشده 4 ساعت میگذره و تنها راه اینکه اون شخصی که اعتراف کرده اعترافش پس بگیره !
چون این موضوع حقیقت داره
حقیقت رو نمیشه عوض کرده

کریس با اخم : نمیخوایی بگی چه این گوه رو با کی خوردی ؟

جونگین با عصبانیت : اون نمیتونه چینین کاری کنه !

با پوزخند : فعلا که چنین کاری کرده !

کریس با اخم : همین الان گور تو بلند میکنی میری پیشش میگی گوه خوردم و اونم اعتراف پس میگیره و برای جرم دروغش که میافته زندان هر چند سال باشه می‌خریم اوکی ؟؟

با اخم : گمشو برو دیگ 4 ساعته نشسته هعی عرر میزنه !!

جونگین با ناراحتی : هیونگ

کریس با اخم : هیونگ زهر مار

با اخم گفتم : گمشو برو دیگ شورش درآوردی

جونگین که با هر بدبختی بود بلند شد راه افتاد

Kai

سوار ماشینم شدم به سمت خونه قدیمش راه افتادم
بعد از 20 دقیقه رسیدم
از ماشین پیاده شدم رفتم سمت دری سبز رنگ زنگ رو زدم
شک داشتم که هنوز اینجا زندگی کنه اما در کمال تعجب اومد و در باز کرد !

کیونگ با پوزخند : زودتر از اونچه انتظار داشتم اومدی !

با لحن سرد گفتم : پس منتظرم بود !؟

کیونگ با اخم : هنوزم خودشیفته ایی ؟

با نیشخند گفتم : پس هنوز یادته

کیونگ با پوزخند : بجای اینکه من طلبکار باشم تو طلبکاری ، فکر میکردم آدم شدی اما هنوز همون حیوون باقی موندی

و در بست

سمت در رفتم در زدم : غلط کردم کیونگ بیا در باز کن

با پوزخند در باز کرد : پس آدم شدی

با اخم گفتم : میتونم بیام داخل ؟

با لحن بی حسی : گمشو !

رفتیم وارد خونه شدیم خب انتظار داشتم ازم پذیرایی کنه اما اونم نشست رو مبل روبه روم

با بی حسی گفت : چی میخواستی بگی بنال

با استرس شروع کردم به گفتن : من واقعا معذرت میخوام بابت کارای گذشته ام و اگه میشه شکایت پس بگیر

کیونگ با اخم : یک میدونی خیلی پررویی؟ دو برای چی بخاطره کسی بهم تجاووز کرده اونم بارها برم زندان ؟

با استرس گفتم : هر چند باشه میخرم

با پوزخند گفت : توروخدا میخوایی نخر

با استرس گفتم: قبول میکنی ؟

با نیشخند گفت : با یه معذرت میخوایی که خر نمیشم باید کارای بیشتری برام میکنی !

با اخم گفتم : هرچی باشه قبول میکنم

با قهقه گفت : پس باید زیر خوابم شی اونم بارها !

Vimin

بعد غذا خوردن رفتن بودن به اتاق سینما و داشتن فیلم میدیدن اما جیمین با بی حوصله گی : ته میایی بریم بار ؟

تهیوتگ با تعجب:بار ؟

جیمین با لبخند : ارهههههه خیلی وقته نرفتم تولوخد تولوخد

تهیونگ با خنده : هرچی جوجه ام بگه

دست تو دست هم از اتاق اومدن بیرون و وارد اتاق تهیونگ شدن

جیمین با اخم : هعی من لباس ندارم

تهیونگ با لبخند : بیا لباسای منو بپوش تا فردا برات لباس بگیریم

جیمین با خنده وارد کلوزت شد : بیا باهم ست کنیم

جیمین با خنده وارد کلوزت شد : بیا باهم ست کنیم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


دست تو دست هم از کلوزت خارج شدم

اما یک تهیونگ حمله ور شد رو لب جیمین
لب بالای جیمین میمکید ول کرد رفت سراغ لب پایین اما تهیونگ چیز بیشتر میخواست با زبونش به دندون جیمین ضربه زد جیمین هم با کمال میل دهنش باز کرد دستاشو دور گردن جیمین حلقه کرد تهیونگ همینجور زبونش وارد اون حفره خوشمزه می‌کرد دستشو دور کمر جیمین حلقه کرد

********
وقتی به یک نفر اعتماد میکنی این قدرت رو بهش میدی که نابودت کنه .

What if (2009)
********

ووت و کامنتا کم شده دیگ دوسش ندارید ؟
اگه این پارت هم مثل قبلی بشه پارت بعد با اینکه داستان هنوز ادامه داره پارت آخر میشه ! یه پایان سد

تعداد ویو ها 70 خورده ایی تعداد ووت ها 20 خورده ایی تعداد کامنت ها 3 -_-
لمس اون ستاره انقدر سخته ؟
زحمتی که یک نویسنده میکشه برای نوشتش میکنه 3،4 ساعته حتی روز ها هم طول میکشه اما لمس اون ستاره همیش یک ثانیه اس .

𝑰 𝒕𝒉𝒐𝒖𝒈𝒉𝒕 𝒕𝒉𝒂𝒕Where stories live. Discover now