21.danger

695 117 100
                                    

یونگی

یه روز دیگه تو کمپانی بزرگمون…ولی امروز فقط نیومدم که تمام روز از ساعت 10 صبح تا 10 شب آهنگ بسازم …از امروز قراره بیشتر از این استودیو برم بیرون و با بهونه و بی بهونه سراغ سول رو بگیرم…

تو همین افکار بودم و تو ذهنم فقط یه کلمه بولد شده بود«سولهی» اما عجیبه که دارم صدای ذهنمو از یه جایی اونطرفا میشنوم:

-سولهیییی! …سول…یاااا سوسول…

انگار واقعا یکی داره سولهی رو صدا میکنه …ایرپادو از رو گوشم برمیدارم و به سمت صدا میچرخم…اونطرف راهرو صدای کارگردان میاد که داره تمام اتاقارو دنبال سولهی میگرده…داره دنبال سول میگرده؟ چرا؟چه اتفاقی براش افتاده؟

کیفمو میدم به منیجرم و با گفتن"بزارش جلوی استودیوم تا بیام!" ازش دور میشم…

خودمو با دو به کارگردان که به هرکی میرسه سراغ سولهی رو میگیره،میرسونم. بازوشو میگیرم که به سمتم برمیگرده و با بهت میگه"اومو یونگی شی…چی شده؟"

یکم رو پاهام خم میشم تا نفسم جا بیاد و بریده بریده میگم"سول…هی…چی شده؟چرا داری دنبالش میگردی؟"

بهش نگاه میکنم که پشت گردنشو میخارونه…یکم تعلل میکنه که میگم"من و سولهی دوستیم پس نیازی نیست اینطوری بترسی فقط بگو چی شده!"

نفسشو میده بیرون"خوب…رفته بود قهوه بگیره،وقتی برگشت یه جعبه با خودش داشت که وقتی بازش کرد …نمیدونم چرا ولی یدفه رنگش پرید و دستاش شروع کرد به لرزیدن …مثل جن زده ها ازش فاصله گرفت و انگار که توش سر مرده یا همچین چیزی باشه از اتاق فرار کرد …هرچقدرم دنبالش گشتم پیداش نکردم!"

-گفتی ترسیده بود؟

-آره.

ازش تشکر کردم و پاهام بدون اینکه بهشون فرمانی بدم راه خودشونو پیدا کردن.خوشبختانه خیلی خوب از عادتاش خبر داشتم.

فقط اون بود که هروقت گند میزد میرفت تو یه جای بلند قایم میشد …حالا فرقی نداشت که اونجا پشت بوم باشه،خونه درختی،یا حتی خود درخت،فقط باید بلند باشه تا بتونه از بالاش اطرافو ببینه .درست مثل یه سنجاب که از ترس میره بالای درخت.

 رسیدم به پشت بوم و با آسمون ابری اول پاییز رو به رو شدم …گوشامو تیز کردم و سعی کردم درست مثل یه گربه اروم و بی صدا راه برم(تو تلاشم نکنی اوکیه دادا)

احتمالا تو کور ترین نقطه قایم شده …جایی که سایه ست و منظره ی خوبی داره …

به سمت ظلع جنوبی ساختمون میرم و میبینمش…تو خودش جمع شده و از ترس داره میلرزه …تند تند نفس نفس میزنه و با خودش زمزمه میکنه…زمزمه هاش نامفهومن…

You Can't Live Without Me!जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें