❽🐺🅣𝗁𝖾 𝗌𝖾𝖼𝗋𝖾𝗍 𝗆𝖾𝗍𝗁𝗈𝖽 •●1●•

2.7K 693 297
                                    

امروز روز فوق العاده ای بود، سهون از همین اول صبح میتونست بگه.

خورشید توی آسمون میدرخشید و اون هیچ برنامه ای برای روزش نداشت.

لازم نبود هیچ کاری انجام بده.

چند روز اخیر حسابی سرش شلوغ بود.

کی میدونست خرید کردن میتونه انقدر ازش انرژی بگیره!

با سوهو و کیونگسو هیونگ برای خرید وسایل اتاقش رفتن بیرون و قرار شد چیزایی که خریدنو براشون بفرستن و بعد هم ببرنشون طبقه ی بالا.

البته اون الان کلی آلفا داشت که کارای سنگین رو براش انجام بدن، ولی اینکه بهشون نشون بده میخواد هرکدوم از وسیله هارو براش کجا بذارن هم کار سختی بود!

بعد با چانیول هیونگ و کای رفت تا به اطراف خونه یه نگاهی بندازن و لباس و کفش و گوشی جدید براش بخرن.

و واقعا شگفت انگیز بود که یه نفر به اینهمه وسیله نیاز داره.

ولی الان همه چیز آماده بود، یه اتاق عالی داشت و میتونست تمام روز توش بمونه و فقط ریلکس کنه.

صبحش خیلی خوب شروع شد،با کیونگسو هیونگی که براش پنکیک درست کرد.

احتمالا چانیول راجع به ماجرای رامن بهش گفته بود چون طی چند روز اخیر ، کیونگسو کلی غذا به خوردش داد. کلی! یه عالمه!

که هم خوب بود هم بد.

بد برای وقتی که مجبورش میکرد کلی سبزیجات بخوره (بروکلی چندش آور بود و از کرفس هم باید به عنوان سلاحی برای نابودی جمعیت استفاده میشد.)

و خوب برای وقتی که هر موقع سهون ازش میخواست چیزای خوب و خوشمزه براش درست کنه قبول میکرد‌ مثل امروز صبح.

پس وقتی سهون پا به حیاط گذاشت همه چیز عالی بود.(در حالی که از فرق سر تا نوک پا نو به تن داشت, تیشرت نو، شلوارک نو، دمپایی انگشتی نو ) ، و به آرومی شکمشو نوازش میکرد‌.( تا از بچه پنکیک های توی شکمش محافظت کنه)

"سهونا"

یکی داد کشید.

بکهیون هیونگ که کنار استخر زیر سایه نشسته بود صداش کرد. به نظر ایده خوبی میومد چون نور خورشید یجورایی خیلی گرم بود، پس جلو رفت و روی نیمکت کنارش نشست.

"توهم ورزش کردنو دوست داری؟"

بکهیون در حالی که به سمت چانیولی که توی استخر شنا میکرد گردن میکشید از سهون پرسید.

"نه."

سهون سرشو تکون داد.

"سخته و عضله هام درد میگیرن"

"دقیقا!"

بکهیون تا زمانی که سهون باهاش های فایو بره دستشو بالا نگه داشت.

 🐺ᴘᴀᴄᴋ ᴏғ 𝗔𝗟𝗣𝗛𝗔𝗦🐺Where stories live. Discover now