❷❷🐺🅕𝗂𝗋𝗌𝗍 𝗁𝖾𝖺𝗍 •●2●•

4.2K 684 359
                                    


همینکه تونست چشمهاش رو باز کنه، متوجه شد سوهو هیونگ همینجوری اونجا ایستاده و از پایین تخت بهشون نگاه میکنه.
یکهو فهمید این حالت چقدر کثیف به نظر میاد، که لیدر آلفاش اونجا ایستاده و اونو در حالی که لخته، پاهاش بازه و از پشت ترشح میکنه و آلفاهای دیگه اش مشغول لمس کردن آلتش بودن،(و نوک سینه اش رو میلیسیدن) میبینه.

البته که سهون میدونست باید به خاطرش خجالت بکشه، که باید شرم کنه و بهشون بگه دست نگه دارن و بعد لباسهاش رو بپوشه.(و پشت باسنش رو باند پیچی کنه تا نشتی پشتش بند بیاد).

ولی برعکس، همه چیز کاملا متفاوت بود‌
اینکه سوهو هیونگ داشت بهشون نگاه میکرد، گرمای بدنش رو بالا میبرد و باعث میشد دلش بخواد ادامه بده و سوهو هیونگ خصوصی ترین جای بدنش رو لمس کنه‌.

سوهو هیونگ درحالی که مستقیم بهشون خیره بود، شروع کرد به باز کردن پیرهن مردونه اش. یکی یکی دکمه ها رو باز میکرد و قفسه ی سینه ی سفید و تراش خورده اش مشخص شد.
واضح بود اونهمه ورزش واقعا جواب داده چون هیکل این هیونگ خیلی ردیف بود.

سهون نفسش رو حبس کرد و بقیه هیونگهاش با این کارش  دست از ساک زدن نوک سینه هاش برداشتن و به بالا نگاه کردن.

هر سه سوهو هیونگ رو در حال درآوردن پیرهنش تماشا کردن.
این اصلا با عقل جور در نمیومد، چرا سهون انقدر دوست داشت هیونگهاش رو بدون لباس ببینه.
ولی الان خوب میفهمید چرا.
خیلی خوب بود که میتونست عضله هاشون، پوستشون و نوک سینه هاشون رو ببینه.

و وقتی سوهو هیونگ تکون خورد، تونست حرکت خطوط زیبای عضلات بدنش رو ببینه و این انقدر خوب بود که توی شکمش احساس گرمای بیشتری کرد.

سوهو دستش رو دراز کرد و کیونگسو فورا بلند شد، رفت جلو و نزدیک شد به لبه ی تخت.
سهون مطمئن نبود چه اتفاقی داره میفته. ولی میدونست که دوست داره تماشا کنه.

همینکه کیونگسو هیونگ ایستاد، سوهو صورتش رو قاب کرد و مشغول بوسیدنش شد. اونم خیلی زیاد!
شبیه اون وقتی که سوهو هیونگ بعد از چند روز اومده بود خونه و لبهاشون رو خیلی کوتاه بوسید نبود. این خیلی خیلی بیشتر بود.
با دهنهای باز، برخورد زبونها و بزاق دهن و خیلی شدید بود. انقدر که ضربان قلب سهون رو بلند و بلند تر کرد.

"فاک اونا خیلی هاتن!"

بکهیون هیونگ توی گوشش زمزمه کرد.

"بعضی وقتا آرزو میکنم میتونستم تمام عمرمو صرف تماشای بوسه هاشون کنم."

با اینکه این زندگی، زندگی عجیب غریبی میشد، سهون یه جورایی میفهمید چی میگه‌
دیدنشون حس خوبی داشت(و میشد گفت اعتیاد آور بود)

سوهو کیونگسو رو نزدیک تر کشید و دستشو روی شلوار کیونگسو گذاشت و جلوش رو لمس کرد.
سهون نفسش رو حبس کرد، بکهیون غرید و کیونگسو ناله کرد.

 🐺ᴘᴀᴄᴋ ᴏғ 𝗔𝗟𝗣𝗛𝗔𝗦🐺Where stories live. Discover now