❾🐺🅣𝗁𝖾 𝗌𝖾𝖼𝗋𝖾𝗍 𝗆𝖾𝗍𝗁𝗈𝖽 •●2●•

2.5K 679 120
                                    


"پس تو میگی که...که من مثل یه گلم؟"

این تشبیه کاری کرد که گونه های سهون سرخ بشه. گل ها خیلی زیبا بودن.

"اوه عزیزم،تو خیلی بهتر از گلی."

"واقعا؟چطوری؟"

میتونست حس کنه صورتش داره قرمز میشه.

بکهیون به فضای جلوی پاهاش روی نیمکت اشاره کرد، سهون با کمی درنگ دوباره اونجا نشست.

و بعد حسش کرد،بینی بکهیون که به پشت گردنش کشیده میشد و عمیق نفس میکشید.

یکم قلقلکش میومد و بدنشو مورمور میکرد.

پیش خودش فکر کرد شاید این دلیلیه که گل ها انقدر بوی خوبی میدن،چون جس وقتی که یکی اونا رو بو میکرد دوست داشتن.

"بیبی،تو قطعا با گلها متفاوتی."

بکهیون در حالی که نفسشو بیرون میداد گفت.

"متفاوتم؟"

این یخورده نا امید کننده بود.

"گلها یه جورایی بی شرمن، با رنگ و بوهای زرق و برق دار و آتیشی. انقدر تو چشمن که سعی میکنن هرچیز و هرکسی رو اغوا کنن. تو کاملا متفاوتی."

"متفاوت از نوع خوبش؟"

"خیلی بهتر از خوب."

بکهیون دوباره بینیش رو به گردن سهون نزدیک کرد و عمیق نفس کشید و دوباره اون حس قلقلک عجیب رو روی پوست سهون ایجاد کرد.

"تو بیشتر شبیه..."

برای چند لحظه مکث کرد تا فکر کنه.

"...اگه در حالی که نفسمو حبس کردم در حال بالا رفتن از یه تپه ام و وقتی به نوک تپه رسیدم همه جا پر از دشتهایی هست که از برف پوشیده شده و هیچکس روش قدم نذاشته. آسمون آبیه و من یه نفس عمیق میکشم. و هوا انقدر تمیزه و پاکه که ریه هام خنک میشه. و حتی وقتی دارم نفس میکشم هم به تنفس بعدیم فکر میکنم چون به طرز فاکی ای حس خوبی داره. پس آره. این تویی."

"و این خوبه؟"

صادقانه،سهون کاملا مطمئن نبود که این خوبه یا بد.

"اوه پسر،هیچ ایده ای نداری که چقدر خوبه."

و بعد بکهیون لبخند زد.

"... و میخوای بدونی من کی هستم؟"

"کی؟"

"اون بچه ای که توی برفها میدوه و توی هر نقطه ای که برف دست نخورده روی زمین نشسته ، فرشته ی برفی درست میکنه ."

و خندید.

سهون شک داشت که منظور بکهیون رو فهمیده یا نه ولی فرشته ی برفی به نظر چیز خوبی میومد پس اونم با هیونگش خندید.

"اوه شت. ورزش! تقریبا داشت یادم میرفت."

بکهیون با خوشحالی گفت و باعث شد سهون برگرده و روی چانیول که داشت اونطرف استخر دمبل میزد تمرکز کنه.

 🐺ᴘᴀᴄᴋ ᴏғ 𝗔𝗟𝗣𝗛𝗔𝗦🐺Where stories live. Discover now