❸❸🐺🅣𝗐𝗈 𝗈𝗎𝗍 𝗈𝖿 𝖿𝗂𝗏𝖾 •●2●•

2.7K 667 205
                                    

دستشو برد زیر تیشترتش و روی شکمش گذاشت. کاملا صاف بود.
فکر کردن به اینکه میتونه مثل یه بالن باد کنه عجیب بود. داشتن یه تیکه از آلفاهاش توی شکمش که شاد و خوشحال برای خودشون اونجا میچرخن هم عجیب بود.
درواقع،حس گرمی داشت.

"یعنی الان دونه های کای توی منن؟"

پرسید و امیدوار بود همینطور باشه.

"احتمالا دیگه نه."

کیونگسو هیونگ صبورانه با صدای عمیق و نرمش توضیح داد.

"نه، مگر اینکه امروز یا دیشب باهاش خوابیده باشی؟"

سهون لبهاشو آویزون کرد و سر تکون داد.
بیخود نبود انقدر احساس خالی بودن داشت. اگه با همچین چیز مهمی ,یه تیکه از وجود کای پر شده بود و بعد اون تیکه از بین میرفت، البته که احساس خالی بودن میکرد.

یکهو فکر کرد چی میشه اگه کاری که کیونگسو هیونگ گفت رو انجام بدن، و همه ی آلفاهاش همزمان یه تیکه از وجودشون رو توی اون بذارن. اونوقت شکمش با دونه های همه ی آلفاهاش پر میشد ، و اونوقت یه تیکه ی خیلی مهم از اونها رو با خودش میداشت.

حتی فکر کردن بهش اونو توی ماموریتی که براش نقشه کشیده بود مصمم تر کرد. نیاز داشت دوباره پر بشه.پس باید مکالمه اشون رو خیلی با احتیاط جلو میبرد و حواسش رو جمع میکرد.

"اون روز... کای نات کردنو با من امتحان کرد."

"شنیدم."

"...خیلی هم خوشش اومد."

"آره."

"هیونگ... تا حالا نات کردن با یه امگا رو امتحان کردی؟"

این عالی ترین سوال ممکن بود، چون وقتی کیونگسو هیونگ میگفت نه، سهون میتونست سخاوتمندانه بهش پیشنهاد بده که امتحان کنه، از بس که قلب مهربونی داشت.
فقط مشکل اینجاست که کیونگسو نگفت نه.

"آره. امتحان کردم."

"بیشتر از یکبار؟"

عجب شوکی!

"آره."

سهون لبهاشو آویزون کرد ، احساس میکرد قلبش فشرده شده.

"کی؟"

چرا کیونگسو واسه خودش دور میزد و امگاهای دیگه رو نات میکرد؟

"وقتی یه کنترل کننده ی امگا بودم. آلفاشون همیشه براشون وقت نداشت، و اگه امگاها هر چند وقت یکبار نات نشن، کم کم احساس بد و  نا امنی بهشون دست میده."

 🐺ᴘᴀᴄᴋ ᴏғ 𝗔𝗟𝗣𝗛𝗔𝗦🐺Where stories live. Discover now