❷⓿🐺🅢𝖼𝗋𝖺𝗆𝖻𝗅𝖾𝖽 𝖾𝗀𝗀

2.8K 711 377
                                    

در ظاهر همه چیز نرمال به نظر میومد، که همه با خوشحالی و بدون اهمیت به چیزی مشغول شام درست کردنن.

ولی در واقع همه به شدت بی قرار بودن. سهون میتونست تشخیص بده.

بعد از نگاه کردن به ساعت مربعی شکل روی دیوار برای هزارمین دفعه، بکهیون هیونگ بی صبرانه پرسید:

"چرا نمیتونه مثل یه آدم عادی در حال رانندگی پیام بده؟"

"هنوز جواب نداده؟"

لبهای کای به طرز کیوتی آویزون شد.

"مطمئنم نزدیکه."

چانیول هیونگ بهشون اطمینان خاطر داد.

"پس هر دو دقیقه یکبار بهش پیام نده."

کیونگسو در تایید چانیول، یه پس گردنی به بکهیون زد.

سهون به خوبی آلفاهاش رو درک میکرد،چون خودش هم بی قرار بود.

اولین چیز نا امید کننده این بود که سوهو هیونگ اینجا نبود.

دو شب و سه روز میشد که برای یه سفر کاری اضطراری رفته بود

این شرکای تجاری فکر میکردن کی هستن؟

چی باعث میشد فکر کنن لیاقت اونهمه از وقت سوهو هیونگ رو دارن؟

مگه نمیدونستن یه پک داره که باید ازش مراقبت کنه؟

مگه نمیدونستن یه امگای با ارزش داره که بهش نیاز داره؟

اون شرکای تجاری احمق از مزایای زیادی برخوردار بودن و سهون اصلا ازشون خوشش نمیومد.

دومین چیز مزخرف این بود که تمام مدتی که سوهو هیونگ نبود،همه داشتن نادیده اش میگرفتن!

خیلی خیلی بی ادبانه بود!

خب، درواقع،اونا هنوز هم مثل قبل باهاش صحبت میکردن ، رفتارشون خوب بود و براش شام درست میکردن، و توی حمل کردن وسیله هاش بهش کمک میرسوندن و کای حتی باهاش فیلم تماشا کرد(اونیو امگای فرشته و معبد ممنوعه)

ولی همشون ازش فاصله میگرفتن.

هیچکس لمس یا بغلش نکرد و خبری از نوازش یا چیزی شبیه به این هم نبود.

حتی بکهیون هیونگ هم دیگه فقط یکبار در روز اونو بو میکرد و هیچوقت بهش دست نمیزد.تازه وقتی اینکارو میکرد که مطمئن میشد کسی بهش نگاه نمیکنه.

حتی دیروز بعد از ظهر وقتی سهون با کیونگسو حرف میزد و یه اشاره ی ریزه و بوسه و این داستانا کرد،کیونگسو گفت:

"الان نه."

که خیلی بی ادبانه بود چون سهون اصلا درخواست نکرده بود که بوسیده بشه پس چرا کیونگسو پیش خودش فکر و خیال میکرد؟

و از همه مهم تر:چرا نمیخواست بوسش کنه؟ داشت خیلی بدجنس میشد.

هرچند احتمالا یه ربطی به اون مکالمه ای داشت که دو روز پیش وسطش سر رسیده بود.

 🐺ᴘᴀᴄᴋ ᴏғ 𝗔𝗟𝗣𝗛𝗔𝗦🐺Where stories live. Discover now