❶❸🐺🅣𝗁𝖾 𝗌𝖾𝖼𝗈𝗇𝖽 𝗍𝗂𝗆𝖾 •●1●•

2.8K 691 280
                                    


دومین بار،اتفاقی و بدون هیچ هشداری از راه رسید.

سهون کنار استخر زیر سایه نشسته بود و داشت مانگا میخوند که خوابش برد.

جاش خیلی راحت و ساکت بود و خواب دید که همه ی آلفاهاش دارن بغلش میکنن.

اینکه همشون همزمان بغلش کنن توی واقعیت امکان پذیر نبود ولی چون توی دنیای خواب و رویا بود و رویاها خیلی وقتها با عقل جور در نمیومدن، اتفاق افتاده بود و به سهون حس امنیت، و گرما میداد انقدر گرم که به خاطرش از خواب بیدار شد و برای دقایقی روی نیمکت دراز کشید.

داشت فکر میکرد آلفاهاش الان دارن چیکار میکنن؟

از جاش بلند شد و رفت تو و همونجا جلوی در خشکش زد.

سوهو هیونگ داشت بکهیون هیونگ رو دعوا میکرد، اونم خیلی زیاد!

هرچند، احتمالا چیز خیلی جدی ای نبود چون چانیول هیونگ با بیخیالی روی کاناپه لم داده بود ، سرگرم بازی با گوشیش بود و اصلا به بحث اون دوتا اهمیت نمیداد.

ولی مثل اینکه یه کوچولو جدی بود چون برخلاف ظاهر همیشگی سوهو هیونگ، اون لحظه به نظر میومد یکم عصبانیه و حتی پشت گردن بکهیون رو گرفت و بکهیون یکهو حالت به شدت مطیعی پیدا کرد.

اون لحظه، سوهو هیونگ خیلی سلطه گر شده بود و همه چیز رو تحت کنترل خودش داشت، توی اون پیرهن سفید و شلوار مشکیش هم خیلی مردونه شده بود.

ابروهاش تو هم رفته بودن صدای همیشه شیرینش طوری شده بود که سهون برای اولین بار میشنیدش.

ناگهان هر سه تا آلفا برگشتن و بهش خیره شدن و اونجا بود که سهون متوجه شد ناخواسته یه صدای ناله ی نه چندان آروم از دهنش در رفت. خیلی عجیب بود.

"گندش بزنن."

سوهو هیونگ گفت که همین خودش از همه چیز عجیب تر بود. به خاطر اینکه سهون به یاد نداشت تا حالا شنیده باشه سوهو فوحش بده یا از کلمات بد استفاده کنه.

بکهیون هیونگ حالا لب پایینش رو گاز گرفته بود و با اون برق توی چشمهاش، یه طور بدی بهش خیره شده بود.

چانیول هیونگ فقط خیلی عمیق بهش خیره شده بود. هرچند، خوندن حالات صورتش یکم سخت بود و سهون متوجه شد با اینکه نگاهشون کاری میکرد یخورده خجالت بکشه ولی مشکلی با اینکه همشون بهش خیره شده بودن نداشت.

اشکالی نداشت، اگه قرار بود تمام توجهشون رو برای خودش داشته باشه، و بدنش از این فکر گرم شد.

"کیونگسو و کای هنوز از فروشگاه برنگشتن؟"

سوهو پرسید ولی از حالت چهرش معلوم بود که خودش جواب سوالش رو میدونه.وقتی بکهیون جواب داد، به نظر میومد خیلی غافلگیر نشده (فقط یکم کلافه بود)

 🐺ᴘᴀᴄᴋ ᴏғ 𝗔𝗟𝗣𝗛𝗔𝗦🐺Where stories live. Discover now