❶⓿🐺🅟𝗋𝖾_𝗊𝗎𝖺𝗄𝖾𝗌

3.2K 750 301
                                    

تخت سهون گرم و راحت بود. نرم ترین تخت در تاریخ تمام تخت ها.

وقتی برای خرید تخت رفتن،سوهو هیونگ تقریبا ده بار ازش پرسید که مطمئنه یه چیز بزرگتر میخواد یا نه.(البته برای یه تخت بزرگتر جا بود)،ولی سهون گفت نه.

این اندازه برای یک نفر بهترین بود،و اگه یه تخت بزرگتر میگرفت بقیه خیال برشون میداشت که اجازه دارن بیان توی تختش و کارای کثیف انجام بدن.

(هرگز اجازه ی همچین کاری رو نمیداد)

پس این تخت بهترین تختی بود که میتونست انتخاب کنه.

وقتی زیر ملحفه ها خزید، احساس خستگی میکرد ولی خوشحال بود.

به نظر میومد هر روز توی این خونه خوش میگذره. امروز با بکهیون هیونگ ورزش کرد و از همین الان میتونست حس کنه سالم تره.

با اینکه امروز صبح چانیول خیلی زود بیدار شد، ولی تونستن به لحظات آخر ورزشش برسن.

"این فایده نداره."

بکهیون بهش گفته بود.

"نظرت چیه بریم ورزش کردن کای رو تماشا کنیم؟"

معلوم شد گول زدن کای یکم سخت تره چون اون بیشتر از چانیول بهشون مشکوک شد.

"شما پسرا اینجا چیکار میکنین؟"

کای پرسید.

"فقط دارم سالن ورزش رو به سهون نشون میدم."

"چرا؟"

"داریم فکر میکنیم کم کم ورزش کردنو شروع کنیم."

معلوم بود قانع نشده ولی چشمهاشو چرخوند و بدون اینکه سوال دیگه ای بپرسه به ورزش کردن ادامه داد.

تماشا کردن کای باحال بود.

ورزش اون با چانیول فرق میکرد.

کای معمولا توی جنگل میدوید.(که غیر ممکن بود بتونن همراهش برن)، ولی امروز شانس باهاشون یار بود چون بارون میبارید و به جای بیرون رفتن، از دستگاه خنده دار توی سالن که برای دویدن بود استفاده میکرد.

سهون از تماشا کردن کایِ درحال دویدن رو دوست داشت.

پاهاش واقعا قوی بودن ، وقتی میدوید صدای نفسهاش بلند تر میشد و سهون با دقت بهشون گوش داد تا ورزش اثرگذار تر باشه. همونطور که بکهیون هیونگ پیشنهاد داده بود.

بهترین قسمتش اونجایی بود که کای با بیشترین سرعت شروع به دویدن کرد ، شلوارکش یخورده بالا میرفت و سهون میتونست ران پاهاش رو ببینه. عضلات پاهاش خیلی قوی بودن. این خیلی خوب بود.

خیلی زود، کای دست از دویدن کشید و سهون و بکهیون وانمود کردن در حال کار با دستگاه های دیگه ی باشگاه هستن که سهون هیچ ایده ای نداشت چطور باید ازشون استفاده کنه.

 🐺ᴘᴀᴄᴋ ᴏғ 𝗔𝗟𝗣𝗛𝗔𝗦🐺Where stories live. Discover now