Buried Memories(P1)

1.3K 295 144
                                    

- جونگكوك انقدر اخم نكن. ميخواي تو شيش سالگي چروك روي پيشونيت بيفته؟!

زن آلفا، نوچي كرد وقتي ديد كه پسر آلفاش حتي از قبل هم اخمو تر شد.

+ گفتم كه كروات نميخام. داره خفم ميكنه!

مادرش اما بي اهميت به غرغراش، كراوات سرمه اي رنگ رو محكم تر كرد.

- براي بار هزارم ميگم جونگكوك. يك تيكه پارچه قرار نيس تو رو خفه كنه.

پسر شش ساله اما تخس تر از هميشه،بهش زل زد.

+ اصلا-اصلا چرا بايد اينو بپوشم؟! من از كت شلوار متنفرم! اما تو همش مجبورم ميكني اينارو تنم كنم!-

± تو؟!! با مادرت درست صحبت كن جونگكوك. تو از كي سر بزرگترت داد ميكشي؟!

+ خب تو و مامانم هميشه سرهم داد ميكشين!

آلفاي كوچك رو به پدرش اون حرفارو زد؛
مرد بزرگتر تازه وارد اتاق شده بود، و با اخمي كه بين ابروهاش داشت و لب هاي رو به پايينش، مشخص بود كه اصلا ازش راضي نيست.

اما جونگكوك عصباني بود..حقم داشت كه باشه!
وسط بازيش بود كه مامانش يهو اومد مجبورش كرد كه براي اين مهموني مزخرف آماده بشه؛
آخه مرحله ي آخرش بود!

اصلا چرا خودشون كه انقدر عاشق مهموني بودن، تنهايي نميرفتن؟! چرا نميذاشتن خونه تنها بمونه؟!
بچه كه نبود! خودش ميتونست از خودش مراقبت كنه...همين الانشم بلد بود چجوري تخم مرغ آپز درست كنه!

پس خودش هم تا جايي كه ميتونست اخم كرد و به پدرش خيره شد.

- جونگكوك..اگه همين الان عذرخواهي نكني؛تا دو هفته اجازه نداري از خونه بيرون بري. و حق دست زدن به پليستيشن و دوچرخه ات رو هم نداري.

آلفا كوچك با چشم هاي متعجب و درشتش رو به مادرش كرد، كه الان دست به سينه كنار باباش ايستاده بود.

+ اما مامان-

- همين كه گفتم.

لپ هاشو باد كرد و نگاهش رو بين والدينش كه هر دو با چشم هايي تيز كرده بهش خيره بودند، جابه جا كرد.

ازشون نميترسيد...اما ميدونست هميشه تنبيه هاشونو عملي ميكنند...

از آخر همچنان كه لب هاشو بهم فشار ميداد با بي ميلي رو به هردو آلفاي بزرگتر تعظيمي كرد و با صداي آرومي گفت:

+ معذرت ميخوام كه داد كشيدم.

پدر و مادرش بدون حرف فقط سري تكان دادند.

و پسر شش ساله نميدونست چرا؛ اما همچين چيزي باعث ميشد دلش بهم بپيچه..مثل موقع هايي كه دل درد ميشد...

****

جونگكوك سعي كرد دقيقا هم قدم با والدينش راه بره؛
اونا با اينكه اصلا سريع تر از خودش نبودند اما بازهم بخاطر پاهاي بلندترشون راحت ازش جلو ميزدند.

Unwanted Husband/kookjinWhere stories live. Discover now