My and Only

916 198 61
                                    

سوکجین شنید که یک نفر اسمش رو فریاد زد، بیشتر از چندبار.
اما امگا فقط دورتر شد، و صداها در گوشش مهو شدن. پاهاش انگار برای خودشون به جلو میرفتن. هر قدم سریع تر از قبلی.
بدنش میلرزید، ولی نه از سرما.

خشم زیر پوستش مانند ماده ی سیاهی در رگاش حرکت میکرد، و در راهش نقطه نقطه ی اعصابش رو میسوزوند.

چهره ی جمع شده از درد جونگکوک جلوی چشماش.

جونگکوک.
کسی که به ندرت نمایان میکرد در درده.

سوکجین محکم تر کلاه آلفا رو در مشتش گرفت، همچنان که به دنبال یانگ مینهو میرفت.

مدرسه خالی و تاریک بود. صدای کفش هاشون روی زمین اکو میکرد.
مینهو میدونست که داره دنبالش میکنه. اما برنگشت.

اون وارد یک کلاس شد و در رو باز گذاشت.

امگا با خودش فکر کرد، که الان فرصت برگشت داره.
تنها بودن با یک آلفا که قبلا بهش صدمه زده، مسلما تصمیم درستی نبود.
این چیزی نبود که جونگکوک میخواست.

اما جونگکوک اینجا نبود، اون احتمالا الان روی یک برانکارد بود، در راه یک درمانگاه و چیزی جز درد احساس نمیکرد.

بخاطر یانگ مینهو.

سوکجین آروم وارد کلاس شد.

- اوه- واقعا دنبالم اومدی. چقدر شیرینی تو~

آلفای مو زرد به یک میز لم داده بود. دست به سینه. پوزخند تمسخرآمیزش رو لباش.

+ یانگ مینهو..تو رقت انگیزی.

صداش برعکس بدنش- برعکس قلبش، نمیلرزید. بلکه محکم و بی احساس بود.

+ نمیتونستی با افتخار با شکستت روبه رو بشی، نه؟

- شکست؟- اوه، داری راجب مسابقه صحبت میکنی؟-

مینهو سرش رو عقب انداخت و خنده ی بلندی کرد.

- فکر میکنی اون برام مهمه؟ اگه هرچی باشه، من امشب بردم امگا کوچولو. اول آلفای بدرد نخورتو به زمین زدم، و الانم تورو به اینجا کشوندم. چه بهتر از این.

چشمای سیاه رنگش روی سوکجین نشست.
محکم تر کلاه جونگکوک رو دستش فشار داد، گرگش مدام غرش میکرد، خواستار اینکه انتقام آلفاش رو بگیره.

- میدونی، اینجا کلی خاطره ی شیرینو برام زنده میکنه. تو واقعا خیلی خوشگل گریه میکردی، دلم براشون تنگ شده~

سوکجین سقوط دلش رو احساس کرد. اخمی بی اختیار روی ابروهاش نشست، در حالی که مغزش به دنبال تمام لحظاتی میگشت که جلوی این آلفا اشک ریخته.

اما هیچ کدومشون اینجا نبودن.

- اوه- نگو که اولین ملاقاتمونو یادت نمیاد؟ آخ داری قلبمو میشکنی امگا. واقعا یادت نمیاد؟

Unwanted Husband/kookjinWhere stories live. Discover now