Another Side of You

731 179 27
                                    

جیمز بیشتر سرشو در موهای قهوه ای گرگ فرو کرد.
بخاطر بادی که مانند شلاق به صورتش برخورد میکرد.

بدن آلفا همچنان گرم بود با وجود نیمه خیس بودنش. با این حال، جیمز نمیتونست جلوی خودشو از لرزیدن بگیره. انگار سرما به استخوان هاش نفوذ کرده بود و تنها آسودگیش گرمای قرضی بدن تهیونگ بود.

متوجه شد که کم کم گرگ داشت سرعتش رو آروم تر میکرد، تا اینکه بالاخره ایستاد و اطرافشو نگاه کرد.

جیمز بالاخره سرشو بالا آورد، از دور میتونست نور های کمرنگ چشمک زنی رو ببینه.

بر خلاف انتظارش، اونقدر خوشحال نشد که به کمپ رسیده بودن.

آلفا روی زمین به حالت نشسته در اومد. جیمز بالاخره موهای قهوه ای رو از اسارت دستاش خارج کرد و سعی کرد بدن خشک شدش رو حرکت بده.

جدا شدن از گرما و نرمی بدن گرگ، سخت تر از تصورش بود.

شاید بخاطر اینکه سردش بود.

|| یا اینکه فقط نمیخوای-

جیمز سریع این فکرشو کنار زد و خودشو روی زمین قرار داد.

آلفا سپس نگاهی به خودش و بعد به پاش انداخت.

- من-.. پام خوبه.

گرگ پوفی کرد.

- جدی میگم. اونقدر درد نمیکنه.

چشمای طلایی بیشتر بهش زل زدن، بی خبر از اینکه باعث میشدن نفس جیمز در سینش حبس بشه.

اون بالاخره نگاهش رو گرفت و بجاش سرشو به اطراف چرخوند. سپس ازش دورتر شد و در فاصله ی پنج شش متری ازش ایستاد.

شروع کرد به کش و قوس دادن بدن بزرگش و بعد به حالتی خودش رو نگه داشت انگار میخواست مچاله بشه.

جیمز نمیدونست چشماش داره اشتباه میبینه یا نه، ولی انگار داشت کوچیکتر میشد. تا اینکه انگار جرقه ی نور سفیدی زده شد و دیدش رو لحظه ای ازش گرفت.

بعد از تند تند پلک زدن، دایره های سیاه و بنفش از دیدش کنار رفتن، و اینبار جلوش به جای یک گرگ قهوه ای، یک انسان ایستاده بود.

کاملا لخت.

جیمز اونقدر سریع سرشو چرخوند که ماهیچه ی گردنش شروع کرد به تیر کشیدن؛ و ترجیح داد تمرکزش رو بذاره روی این درد خفیف، بجای گونه هاش که داغ شده بودن.

صدای خش خش برگ های پاییزی رو شنید.
از زیر پلکش بهش نگاه کرد، در حالی که حواسش بود چشماش فقط روی پاهای برهنه و گِلی باشه.

تهیونگ به سمت یک درخت رفت و از توی شکافی که در تنه ی کلفتش بود، لباس هایی رو بیرون آورد.

خوشبختانه تا چند لحظه بعد، پایین تنش با شلوار جینش پوشونده شد.
جیمز بالاخره نگاهش رو بالا گرفت.
بالاتنه ی آلفا با اینکه بارون بند اومده بود، همچنان خیس بود، و ماهیچه های برآمده و خوش فرمش در نور کم برق میزدن.

Unwanted Husband/kookjinWhere stories live. Discover now