p2

1.4K 241 3
                                    

سئول،6سال قبل

((+دوست داری کجا بری؟

_ دوست دارم توکیو،برم تو خیابوناش..... داد بزنم...

+عاشقتم عوضیییی!

_عاشقتم عوضیییی!

+یروز میبرمت توکیو،مطمئن باش!همونجا میدم عکستو بزنن رو بلندترین برجشون!

_مزخرف نگو!

+یروز میبینی که اینکارو میکنم!))

_____________^^_

زمان حال

جیمین گوشواره هارا روی میز پرت کرد،تصویر در آینه اشک میریخت.

زن میانسال قدمی به جلو برداشت، ابتدا کلمات را در دهانش مزه مزه کرد و سرانجام گفت

+ببخشید، اقای جئون نمیان؟مهمونا رسیدن!

ارام ارام زمزمه میکرد

_نمیاد....امشبم نمیاد!

کت مشکی رنگ را به کمک پیشخدمت به تن و پاپیون را تنظیم کرد،مقداری از عطر را زد.نفسی عمیق کشید
چشمانش هنوز قرمز بود.....توجهی نکرد و از اتاق خارج شد.

+بازم تنهاس!

_معلومه تاحالا بزور نگهش داشته!

+چقدر بد، دلم براش میسوزه.

زمزمه ها به دردناکترین شکل ممکن مثل همیشه قلبش را نشانه رفته بودند.

جام را از روی میز برداشت و به سمت تعدادی که دورهم جمع شده بودند قدم برداشت.

+اقایون!

_جناب پارک!

+مهمانی مجللی در این عمارت برپا کردید! اما علتش رو نمیدونم.

_البته، برای یادآوری شراکتمون و کمی خوشگذرونی!

به وضوح میشد دید که از میان لبخندها و انگشتان گره خورده به جام ،قطرات خون است که میچکد....

((شما که لطف میکنید و میخونید، ممنون میشم ووت هم بدین💜))

TOKYO.Where stories live. Discover now