سئول،6سال قبل
((+دوست داری کجا بری؟
_ دوست دارم توکیو،برم تو خیابوناش..... داد بزنم...
+عاشقتم عوضیییی!
_عاشقتم عوضیییی!
+یروز میبرمت توکیو،مطمئن باش!همونجا میدم عکستو بزنن رو بلندترین برجشون!
_مزخرف نگو!
+یروز میبینی که اینکارو میکنم!))
_____________^^_
زمان حال
جیمین گوشواره هارا روی میز پرت کرد،تصویر در آینه اشک میریخت.
زن میانسال قدمی به جلو برداشت، ابتدا کلمات را در دهانش مزه مزه کرد و سرانجام گفت
+ببخشید، اقای جئون نمیان؟مهمونا رسیدن!
ارام ارام زمزمه میکرد
_نمیاد....امشبم نمیاد!
کت مشکی رنگ را به کمک پیشخدمت به تن و پاپیون را تنظیم کرد،مقداری از عطر را زد.نفسی عمیق کشید
چشمانش هنوز قرمز بود.....توجهی نکرد و از اتاق خارج شد.+بازم تنهاس!
_معلومه تاحالا بزور نگهش داشته!
+چقدر بد، دلم براش میسوزه.
زمزمه ها به دردناکترین شکل ممکن مثل همیشه قلبش را نشانه رفته بودند.
جام را از روی میز برداشت و به سمت تعدادی که دورهم جمع شده بودند قدم برداشت.
+اقایون!
_جناب پارک!
+مهمانی مجللی در این عمارت برپا کردید! اما علتش رو نمیدونم.
_البته، برای یادآوری شراکتمون و کمی خوشگذرونی!
به وضوح میشد دید که از میان لبخندها و انگشتان گره خورده به جام ،قطرات خون است که میچکد....
((شما که لطف میکنید و میخونید، ممنون میشم ووت هم بدین💜))
YOU ARE READING
TOKYO.
Fanfiction_من میدونم که اونشب کجا بودی! من میدونم که دوستم داری! +دوست ندارم،دیگه نه! _داری دروغ میگی چون دلت میخواد که دروغ بگی! +میتونم ازت یه درخواستی بکنم؟ _اره بگو. +لطفا دهنتو ببند! ((فیک های بیشتر توی اک))