p3

1.2K 180 0
                                    

بوی عرق و الکل ،چین به صورتش انداخته بود....
بگذریم که با ورودش پسری مست از سرو کولش بالا میرفت و او چندباری از بوی بدش عوق زده بود!
مثل همیشه روی صندلی پشت بار نشست، پسر بارمن که هیچ اثری از لطافت در چهره اش دیده نمیشد،به سمتش آمد....مقصد این شبهای جئون جونگکوکِ سردرگم.

+اسکاچ!

_مثل همیشه،لازم نیست هردفعه بهم بگی!

+دهنتو ببند!

از دور، سوی نگاهش به پسری بود که با شامپاین در دستش میان جمعیت مستانه میخندید و میرقصید .
تنها او درمردمک سیاه چشمانش دیده میشد
سیگارش را آتش زد و کمی از نوشیدنی اش را مزه مزه
کرد.

+چقدر امروز شلوغه! خبریه؟

_نه، مثل همیشه یه مشت بدبخت که از بیچارگی به اینجا پناه میارن!

زیر لب زمزمه کرد

+منم یکی ازون بدبختا!.....

از دور دید که پسر مورد علاقه جدیدش گیج و مست به سمتش می آید، صاف نشست و لباسش را مرتب کرد.

+تو اینجایی!

_توقع داشتی جای دیگه ای باشم؟!

+نه راستش، خوشحالم از دیدنت.

_چرا این مدلی حرف میزنی؟

+چه مدلی؟

_یجوری انگار اولین باره همدیگرو میبینیم!

+برای من هنوزم اون روز مدام تکرار میشه‌، بهترین روز عمرم! کیم تهیونگ.......

نیشخندی زد و سرش را پایین انداخت.

+نگو که الان خجالت کشیدی!

_وقتی کنار توام خجالت میکشم.

+کنار اون چی؟ خجالت میکشی؟

_چی؟......

***********

عمارت اصلی، دفتر کار پارک جیمین

اتاق دور از صدای خنده ها و موسیقی، غرق در سکوت بود. مستخدم مشروب هارا به دستشان داد.

مرد هیکلی چند برگه را روی میز گذاشت و صندلی تکیه زد.

+برای گسترش کار تو کلمبیا.

_کی به اونجا رسیدگی میکنه!

+معلومه،پارک!

_نه!جان دیزل....

+چی؟! اون لعنتی احمق!

_اونکه مرده بود!

+بخشیدنش.

_امکان نداره بخشیده شده باشه!

+ولی اون برای به عهده گرفتن اون منطقه زیادی بی عرضه اس!

_جالب اینجاس که باید اخر هر ماه بار هارو برای اون بفرستی پارک!

+لعنت بهش!

جیمین هیچ حرفی نمیزد. سیگارش را روی میز خاموش کرد، خودکار را برداشت و برگه هارا یکی یکی
امضاء زد.

_فعلا مجبوریم!

+کیه که ندونه اجبار باعث خیانت میشه!

همان حرف کافی بود برای پرت شدن حواس اقای پارکِ ساکت به سمت پسری که انگار تابحال به اجبار نگهش داشته بود!.......

TOKYO.Where stories live. Discover now