p13

635 113 0
                                    

((کافهwhit Rose _محل ملاقات افسرهای پلیس مخفی))

+بهش میگن کلاغ طلایی ،دیوونه چیزاییه که میدرخشن و توجهشو جلب میکنن،هیچوقتم نشده بدستشون نیاره!

_پس بخاطر همین جئون دوسپسرشه!

+اسم اون لعنتی رو نیار! هنوز پشتم دردمیکنه انگار ازینکه باهاش بهم نزدم ناراحت شده بود عوضی!

_یه محموله یه تنی کوکائین به کلمبیا و تگزاس.

+لعنتی....کِی؟

_اخر همین ماه،از آنسان میره

+چرا اونجا؟

_چون اینروزا همه توجهشون به گانگنامه!

_____________________€_€_

پودر را روی دستش ریخت بینی اش را جلو برد و با نفسی عمیق همه شان وارد جریان مغزش شد

+آه....این.....این خوبه!

پسرک که تا ان لحظه مضطرب بود با شنیدن رضایت جیمین نفسی اسوده کشید

+اینارو بزار تو بارای تگزاس

_چشم

همچنان میان افراد مشغول بکار قدم میزد که حرکاتی از پشت شیشه بخار گرفته توجهش را جلب کرد، چتد قدم جلوتر رفت و در را باز کرد

جونگکوک  را دید،جلوتر از همه بخاطر سرمای هوا اخم کرده بودو پشت سرش دو مرد،پسری ریز جثه راا از دست گرفته و دنبال خود روی زمین میکشند
با گامهایی بلند به سمتشان رفت،قبل از هرکاری سیگار بین لبهای جونگکوک را برداشت جلوی بینی اش برد

_نترس سیگاره!

وقتی مطمئن شد،چشم از جونگکوک گرفت و سیگار را بین لبهای خودش گذاشت

+اینو کجا میبری؟

_جهنم!

+پس تو فرشته مرگی!

_هاهاها....جالب بود.

+چیکار کرده؟

جئون خم شد سمت پسرک و به موهایش چنگ زد،
چشمانش را گرد کرد و گفت

_یکاره بد....خیلی بد..!

+مثلا؟

_دادن جنس تقلبی و گرفتن پول زیاد!

+تویه احمق اینجا بزرگترین آشپزخونه کل منطقه رو داری اونوقت......

_میخواستم امتحان کنم!

جیمین کنار رفت تا پسرش بکارش برسد، رفتنشان را تماشا میکرد فریاد زد

+شب دیر نیا،مهمون داریم!

فریاد جونگکوک به گوشش رسید

_گاییدم هرچی مهمون رو...!

سرش را پایین انداخت و سمت اسانسور رفت

+روز به روز داره باادب تر میشه....!

نزدیک در که شد چشمهایش دودو زد محیط دور سرش چرخید،دستش را به دیوار تکیه زد تا نیفتد
اولین بارش نبود این اتفاق

+چه مرگمه باز....

TOKYO.Where stories live. Discover now