PART_2

306 73 10
                                    

بههههه سلام جیگر طلاهای ننه😀🍊✋🏻


یونگی و دوست دراز جدیدش،اهم ینی یونگی و جکسون بعد از یه کم حرف زدن بالاخره خدافظی کردن ،جکسون سرکارش رفت و یونگی هم کمی بعد به سمت شرکت به راه افتاد.
روبه روی میز منشی ایستاد،منشی تپل و کچل که داشت کیک و آبمیوشو میخورد سوالی بهش نگاه کرد و درنهایت یونگی بعد از پوف کلافه ای که کشید به حرف اومد:
+سلام من برای کار اومدم،رزومم رو فرستاده بودم الان اومدم برای مصاحبه.
منشی نگاهی بهش کرد  جواب داد:
/مین؟!
+بله.
/خدا بهت رحم کنه.
+ها؟
/هیچی.
تلفن رو برداشت و بعد از چند دقیقه بالاخره یونگی رو به داخل فرستادوبه آبمیوه خوردنش ادامه داد.
یونگی با دقت فاز مظلوما رو به خودش گرفت که قشششنگ اون داخل بتونه با مظلومیت این شغلو به دست بیاره.
سرشو پایین انداخت و مثل بچه های خوب و درسخون وارد اتاق رئیس شد.
بعد از چند ثانیه صدای بم رئیسش رو شنید:
_بیا جلو لطفا.
یونگی با سر پایین افتاده جلو رفت و وسط اتاق وایساد.
_نظرتون چیه سرتونو بالا بیارین.
یونگی دور از چشم رئیسش دهن کجی کرد و سرشو بالا اورد ولی با دیدن اون  چشم جفتشون عین شترمرغ ناباغ درشت شد و صدای جفتشون بلند شد:
_توووو؟!
+توووو؟!

فلش بک/

تهیونگ با خوشحالی شیرتوتفرنگی عزیزشو از پیشخدمت به دست گرفت و با نیش بازش همونطور خیره به شیرتوتفرنگیش به سمت شرکتش پرواز کرد ولی وسط راهش ناگهان به چیزی محکم برخورد کرد و متوجه ساکت شدن افراد شد،سرشو کمی پایین گرفت و با یه گلوله کوچولوی سرخ و عصبانی مواجه شد که به شدت شبیه شیطونهای توی فیلم ترسناکا از نوع کیوتش بود هنوز مثل بز بهش خیره بود که ناگهان صدای اون کوتوله عصبانی به گوشش رسید:
+با زندگیت خداحافظی کن قاتل نارنگی...
چشماش درشت و همزمان آب دهنشو قورت داد و سعی کرد فرار کنه که با برخوردش به زمین فهمید که این کوتوله عصبانی تا بفاکش نده ولکنش نیست.
به زور بعد اینکه مردم اونو گرفتنش با قیافه داغونش وارد شرکت شد و نفس نفس زد...
منشی چاقالوش دوباره مث گاو داشت یچیزی کوفت میکرد و تهیونگو یاد شیرتوتفرنگی نازنینش انداخت،بغض کرد و با اخم وارد اتاقش شد،کتشو به سمتی پرتاب کرد و مثل مادرمرده ها ماتم گرفت...
_آییییییش اون کوتوله عوضی.
چند دقیقه بعد تلفن اتاقش زنگ خورد،منشی بود:
_همممم؟!
/رئیس همون منشی جدید برای مصاحبه اومده.
_آه... واقعا حوصلشو ندارم...بفرستش داخل.
/چشم.
به کوتوله مظلوم و سربه زیر روبه روش نگاه کرد،آهی کشید،امروز کلا با کوتوله ها روبه رو میشد(اگه اون عوضی کوتوله رو ببینم میکشمش)
دوباره به اون شخص سربه زیر خیره شد:
_نظرتون چیه سرتون رو بگیرید بالا...
و همین باعث شد دوباره اون کوتوله ترسناکو ببینه.
_توووو
+توووو

(پایان فلش بک)





خیلی کوتاهه ن؟ولی ساری:)

نارنگی یا توت فرنگی؟!Where stories live. Discover now