PART_19

180 46 51
                                    

نینینینی
سلاااااممممم آیم بک:»»»»
گفتین اسمات باشه سووو چویونگ کی باشه که حرف ریدرای کیوت هورنیشو گوش نکنه؟!:»»»»»

















لبخند کج و کوله ای به چشمای حریص تهیونگ نشون داد و دوباره برای بلند شدن تلاش کرد ولی تهیونگ بی اهمیت به تلاش اون فسقلی محکم تر بغلش کرد، پاهای یونگی دوطرف بدن تهیونگ بود،پسر بزرگتر نیشخندی زد و با همون نگاه ترسناکش پیراهن یونگی رو توی یه حرکت بیرون کشید و توجهی به چشمای درشت یونگی نکرد،یونگی آب دهنشو مضطرب قورت داد و با لکنت زمزمه کرد:
+ته...ولی قبل کامل کردن حرفش انگشت تهیونگ روی لبهاش لعزید تا ساکتش کنه:
_هیشششششش پسر خوب.
یونگی ساکت شد ،تهیونگ که واقعا نمیخواست باهاش سکس کنه نه؟! تهیونگ با گذاشتن دستش پشت کمر یونگی اونو خم کرد و جلو آورد به چشماش خیره شد و کمی شلوار پسر رو پایین کشید،یونگی سریع دستشو سمت پاهاش برد ولی قبل از هر ریکشنی شلوار و باکسرش گوشه ای پرت شده بودن و دوتا دستش پشت سرش توی یه دست تهیونگ قفل شده بودن،چنتا نفس عمیق کشید و لرزون زمزمه کرد:
+دستت بم بخوره جیغ میزنم تهیونگ!
تهیونگ نیشخندی زد و بعد از زدن حرفش ابرویی بالا انداخت:
_ولی کسی خونه نیست که صداتو بشنوه!
به سیب گلوی یونگی که بر اثر قورت دادن آب دهنش جا به جاشد پوزخندی زد و با لطافت دستشو پشت سر یونگی برد:
+هی هی تهیونگ فکرشم نکن بذارم اون فاکیو بکنی توم.
تهیونگ بی اهمیت اولین انگشتشو وارد کرد که مستقیما به پروستات یونگی خورد:
+زود باش اون فاکیو بکن توممممم!
یونگی با ثورت جمع شده غربد و تهیونگ با پشمای ریخته شده جواب داد:
_ودف یونگی حتی ده ثانیه هم از گفتن نکن توم نگذشته!
+کیم فاکینگ تهیونگ اون لحظه به انگشت فاکی..آههههه لعنت بهت ‌...یه انگشت فاکی پروستاتمو نوازش....آههههه نمیکرد.
تهیونگ نیشخندی زد و انگشت بلند و باریکشو کمی عقب کشید و دوباره محکم کوبید به پروستات یونگی که جیغ پسر کوچیکتر هوا رفت:
+فااااااااکککککککک،تمومش کن کیمممم،لعنت بهتتتتت:/
لبخند گشاد تهیونگ نشون میداد قصد کرم ریزی بیشتری داره ولی یونگی هم کوتاه نمیومد پس چشماشو خمار کرد و به صورت تهیونگ نزدیک شد،توی چشماش زل زد و آروم زبونشو روی لبش کشید و مطمئن میشد با هرحرکتش ضربان قلب پسر بالا تر بره!
بینیشو توی گردن خیس پسر فرو برد و با پوزخند زمزمه کرد:
+پس ددی کوچولو میخواد فقط با انگشتش ارضام کنه؟!نکنه دیکش کوچولوعه...یا شایدم ددی نمیتونه کاری کنه!هومممم؟!و گاز آرومی از گردن تهیونگ گرفت که پسر گیج شده رو به خودش آورد و باعث شد بالاخره دست به کار شه..‌.
_اوکی انگار خیلی میخوایش کیم!
+هی من فامیلیم مینه.
_تا وقتی مال منی فامیلیت کیمه فهمستی!
+بیا پایین کصشر نگو بابا جوگیر نشو دیگه!یاااا کیم چویونگ من قراره همینجوری واسه این پخمه عشوه بیام؟!
~نه نه یونگی شی وایسا خب الان میگم بکنتت،تهیونگ بکنش❗😐
_میکنمش!
آره خلاصه تهیونگ کرد تو و اهم اهم‌...
با ضربه اولی که زد یونگی صورتش جمع شد و با دومی دوباره فریاد لذتش بلند شد.
_نیاز دارم لباتو ببیوسم یونگی!
یونگی در جواب فقط لباشو روی لبای پسر بزرگتر کوبوند و اجازه داد تا پسر همزمان با لذتی که به بدنش وارد میکنه لبهاشو هم در اختیار داشته باشه.
کمی بعد یونگی با گردنی که میسوخت و باسنی که تقریبا نصف شده بود و همینطور صورتی سرخ در حالی که تهیونگ داشت کمرشو ماساژ میداد به خودش فوش میداد.
البته اون بین به اینکه چقد خوب بفاکش داده هم فکر میکرد...
و اما تهیونگ...
اونم صورتش سرخ بود و از پررویی یهوییش خجالت میکشید ولی خب...ارزششو داشت! یونگی بوت خوبی داشت...گرد و بزرگ و نرم و...استغفرالله...
جفتشون خسته بودن و بازم بی توجه به همه چی روی تخت ولو شدن،الان وقت خجالت کشیدن نبودن چون قطعا مث سگ خوابشون میومد،پس تهیونگ پتو رو روی بدناشون که هنوز پوشونده نشده بود کشید و توی بغلش کشید ودوتایی مثل دوتا شپش عاشق توی بغل هم بخواب رفتن...هیق⁦ಥ‿ಥ⁩





شما هم بگیرید بخوابید هیق:»»»»»

نارنگی یا توت فرنگی؟!Where stories live. Discover now