شام

1.4K 98 16
                                    

برای اخرین بار خودمو تو آیینه چک کردم وقتی از مناسب بودن لباس و ارایشم مطمئن شدم به سمت تختم رفتمو روش نشستم

گوشیمو از رو عسلی کنار تخت برداشتم به اعداد رو صحفه گوشی نگاه کردم

۷:۱۰ دقیقه شام بود بهم گفته بود ساعت ۷ رانندشو دنبالم میفرسته پس کجاست الان؟

نکنه سرکارم گذاشته و خواسته ضایعم کنه؟

با صدای ویبره گوشیم از افکارم خارج شدمو پیامی که تازه دریافت کرده بودمو باز کردم

(پایین منتظرتم!)

با خوندن پیامش به روبروم زل زدمو با تعجب ابرویی بالا انداختم
منتظرمه؟

__________________________

با صدای راننده که از سمت چپم میومد نگاهمو از گوشیم گرفتمو بهش که با یا دستش در کنارمو باز گرفته بودو با دست دیگش لبه کتشو‌ گرفته بود نگاه کردم

-رسیدیم خانم

چقدر زود!
واقعا جیسو مکان نزدیکیو انتخاب کرده انگار خوب میدونه از جاهای دور و نشستن تو ماشین برای مدتی زیادی خوشم نمیاد!

بعد از پیاده شدن از ماشین به رستوران بزرگ و مجلل روبروم نگاهی کردمو قدمی به جلو‌ گذاشتم

وقتی داخل رستورانت شدم پسری قد بلندی که از لباسای فرمش مشخص بود از کارکنای اونجاست بهم نزدیک شدو با لبخند تعظیمی کوتاهی کرد

-خوش اومدین خانم‌ کیم

سری تکون دادم که با دستش به یه طرف اشاره کردو با همون‌ لبخند گفت

-خانم جیسو خیلی وقته منتظرتونه

و جلوتر از من حرکت کرد منم بدنبالش حرکت کردمو‌ وقتی به میزی که جیسو‌ پشتش نشسته بودو سرش تو‌ گوشیش بود رسیدیم دوباره با لبخندی تعظیم کردو رفت

جیسو‌ که‌ انگار صدای قدمهامو شنید سرشو از تو‌گوشیش برداشتو با لبخند ازجاش بلند شد

دستشو سمتم دراز کردو گفت

-اوه بلاخره اومدی خیلی منتظر موندم

ولی بیخیال و بی توجه بهش حتی دستشم نگرفتم و فقط صندلی روبروشو عقب کشیدمو همونطور که روش مینشستم گفتم

+اول اینکه میدونی این عادتمه که یکیو منتظر بذارم!

رو صندلی نشستمو‌ بهش که هنوز سرجاش ایستاد بودو با تعجب بهم‌ نگاه میکرد گفتم

+و دوم اینکه بهت بارها گفتم وقتی من‌ میام پیشت از جات بلند نشو‌ و دستتو سمتم دراز نکن ما‌باهم دوستیم‌ و برای شام‌ خوردن اومدیم نه دوتا همکار‌ یا شریک که برای قرارداد بستن میان!

و‌ بعد از تموم‌ شدن‌حرفم به پشتی صندلیم‌ تکیه دادمو‌ بهش نگاه کردم

چند ثانیه بهم نگاه کردو بعدش سرجاش نشست با حرص‌ گفت

𝐒𝐞𝐱𝐲 𝐇𝐨𝐧𝐞𝐲||𝐉𝐞𝐧𝐥𝐢𝐬𝐚||Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt