𝐒𝐞𝐱𝐲 𝐇𝐨𝐧𝐞𝐲||𝐉𝐞𝐧𝐥𝐢𝐬𝐚||

یه حس دیگه

-فکر کنم قبل ازینکه ما برسیم زیادی نوشیدی جنی!

پلکامو محکم روهم فشردمو حلقه دستمو رو گیلاسم محکمتر کردم تا همینجا جلو همه سرش داد نکشم!

اگه یه جای دیگه یه موضوع دیگه بود الان اونیکه سرش پایین بودو سعی داشت خشمشو کنترول کنه و چیزی نگه قطعا من نبودم

ولی الان اینجا اولین باری بود که مقابل حرفای ته مین سکوت کرده بودم شاید در واقع هیچی بگفتن نداشتم...

اونیکه براش سوتفاهم پیش اومده بود من بودم و تقصیر من بود ولی اعصبانیت الانم بخاطر خودم بود
حتی اگه واقعا باهم بودن این چی ربطی بمن داشت؟
چرا موضوعشو الان پیش کشیده بودم؟؟؟

دیگه واقعا خودمم درک نمیتونم...

×جنی تو با...

با بلند شدن یهوییم از رو صندلیم حرف جیسو نصفه موند بدون نگاه کردن بهشون سمت دستشویی رفتم

در دسشویی رو محکم باز کردم که اونم جلو آیینه بودو همون لحظه سریع روشو برگردوند

باید چی بهش بگم؟
اصلا باید چیزی بگم؟
با بیاد اوردن چند دقیقه پیش که بعد از حرفم بدون هیچ حرفی با چشمای که از اشک پر شده بود نگام میکردو در اخر سریع از جاش بلند شدو رفت ناخواگاه اخمی کردمو داخل شدم

بدون بستن در سمتش رفتمو دستشو کشیدم ولی با دیدن چشمای قرمزش ولی درعین حال ابروهای درهمش دستشو ول کردمو با جدیت گفتم

+چرا انقدر احمقی؟؟

بود! اون خیلی احمق بود چون بجای گریه کردن باید با گیلاس پر اب رو صورتم میزد مگه هر کس جاش بود اینکارو نمیکرد؟

ازینکه مثل ضعیفا تنها کاری که کرده بود گریه کردن بود خیلی عصبیم میکرد انگار...انگار میخاستم سرم داد بکشه و بگه اونطوری که فکر میکنی نیست و با کسی نیست!

ولی اون هیچی نگفته بود پس اون خیلی احمقه که اینطوری حقیر شدنشو تحمل میکنه!

با صدای گرفته و ارومش از فکرم بیرون اومدم

-ازت متنفرم

شوکه نشدم! بجاش یک قدم نزدیکتر شدم بهش ولی ازونجایی که نزدیک به سینک دستشویی بود نمیتونست عقب بره پس فقط خودشو یکم عقب کشید

صورتمو نزدیک صورتش کردم و اونم خودشو عقب میکشید تا جایی که کمرش به سینک چسپیده بودو و دستاشو تکیه گاهش کرده بود با اخم غلیظی که رو صورتم نشسته بود شمرده شمرده تو دو سانتی صورتش گفتم

+و منم...ازینکه...اینقدر...ضعیف...و احمقی....متنفرم!

و بعد از گفتن حرفم لبامو محکم رو لباش کوبیدم
دیگه نمیخاستم حتی به دلیل این کار یهویی و احمقانه خودم فکر کنم