دلم برات تنگ شده بود

996 103 27
                                    

"یک هفته بعد"

با صدای ته مین چشماشو باز کردو با بیحسی بهش نگاه کرد

-جنی بلند شو رسیدیم

ته مین با دیدن چشمای بازش اینکه با سردترین حالت ممکن بهش زل زده بود کلافه چشمی چرخوندو سمت در هواپیما که حالا ۵ دقیقه میشد که فرود امده بود رفت

اروم تکونی به سرو گردنش دادو با خستگی از جاش بلند شد بعد از درست کردن موهاش ماسک سیاهشو زدو  کلاهشو تا صورتش پایین کشید با گرفتن کیف نه چندان بزرگش سمت در رفتو پشت سر ته مین از هواپیما پیاده شد

طبق معمول بادیگاردا اطرافشو گرفته بودن تا فن ها نزدیکش نشن میتونست با نزدیک شدن به صالون اصلی صدای چیغ و فریاد فنا رو بشنوه و تنها کاری که میخواست انجام بده رسیدن به اون ماشین لعنتی و کشیدن یه نفس عمیق بود

حس کرد ته مین سرعت قدماشو کمتر کرد تا چیزی بهش بگه ولی بی توجه بهش سریعتر راه افتادو به فلش دوربینای مقابلش تقریبا بی توجه بود

ناخوداگاه با چیزی که به ذهنش رسید سرشو بلند کردو به جمع زیادی از دختر و پسرایی که با دوربین یا گوشی های همراشون ازش عکسو فلم میگرفتن نگاه کرد

ولی دوباره نگاهشو ازشون گرفتو با تعظیم کوتاه و تکون دادن دستش به دوربینا سریعتر قدم برداشت

مهم نیست! اصلا چرا سرشو بلند کرد؟

بعد از دقایقی بلاخره به ماشین مشکی که درش از قبل باز بود رسیدو سریع سوار شد و سعی کرد قبل از بسته شدن در دستی برای فناش تکون بده

________________________

-از نظر من باید میرفتی!

بی توجه به حرف رزی که دم در دستاشو تو سینش جمع کرده بودو به در تکیه داده بود سعی کردم رو ارایش کردنم تمرکز کنم

+من که استاکر یا یه همچین چیزیش نیستم چرا باید میرفتم؟

رژ لب قرمزمو سرجاش گذاشتمو لبامو یه دور روهم مالیدم

نگاهی به خودم تویی ایینه کردمو سمت تخت رفتم با برداشتن گوشی و کیفم سمت در رفتم که با قیافه پوکر رزی روبرو شدم

+ها ؟چیه؟

چشم غره یی بهم رفتو از جلو در کنار رفت
متعجب از اتاق خارج شدمو سمت هال رفتم، رزی تو هال دیده نمیشد پس تو اشپزخونه بود!
بیخیال سمت در رفتم کتمو از جالباسی دم در برداشتمو پوشیدمش خم شدم تا‌ کفشای پاشنه بلندِ مشکیمو بپوشم
قبل ازینکه درو پشت سرم ببندم با صدای بلندی داد زدم

+من حتی فنشم نیستم!

با عجله سمت سرک رفتمو دستی برای تاکسی که از دور میومد تکون دادم

___________________

با رسیدن به کمپانی پول تاکسیو حساب کردو سمت در ورودی رفت

𝐒𝐞𝐱𝐲 𝐇𝐨𝐧𝐞𝐲||𝐉𝐞𝐧𝐥𝐢𝐬𝐚||Where stories live. Discover now