𝐒𝐞𝐱𝐲 𝐇𝐨𝐧𝐞𝐲||𝐉𝐞𝐧𝐥𝐢𝐬𝐚||

پایان.

لیسا با شنیدن حرف جنی که با چهره سرد و همیشگیش بهش گفته بود این موضوع یه شایعه نیست، گیج اخمی کرد و گفت:

+چی؟
جنی به پشتی کاناپه تکیه داد و حرفش رو با گرفتن نگاهش تکرار کرد

-گفتم شایعه نیست و اون عکس واقع...

ولی قبل از اینکه حرفشو کامل کنه صدای لیسا متوقفش کرد

+منظورت چیه؟

جنی دوباره به چشمای لیسا نگاه کرد.
میتونست سردرگمی رو از نگاهش بخونه.
ابرویی بالا انداخت و سوالی گفت

-حرفم خیلی نامفهومه، لیسا؟

لیسا نمیدونست چی بگه یا چی واکنشی نشون بده.
یه هفته گذشته بود.
فقط یک هفته.
تا قبل رفتن جنی به توکیو همه چی عادی بود.
سوالای زیادی که به ذهنش هجوم آورده بودند فرصت تحلیل کردن رو ازش گرفته بودند

رزی که جو سنگین رو دید فکر کرد اگه تنهاشون بذاره شاید راحت‌تر حرف بزنن.
بااینحال گیجی و سوالای عجیب لیسا رو درک نمیکرد
داشت از جنی حساب میپرسید؟
نکنه خبری بود و لیسا چیزیو ازش پنهان کرده بود؟
با فکر اینکه طرفش جنی کیم هست پوزخندی تو دلش زد.
البته که اگه چیزی بینشون میبود هم نمیگفت.
ولی اون مگه بهترین دوستش نبود؟

با فکر اینکه بعدا هم میتونه در این مورد باهاش دعوا راه بندازه از جاش بلند شد و با زمزمه کردن( من میرم بالا) سمت پله‌ها رفت.

جنی که دید لیسا هنوز گیج و ساکت به نقطه نامعلومی زل زده کلافه هوفی کرد و گفت:

-میشه بگی چت شد یهو؟

لیسا اروم‌ نگاهشو به صورت بی حسش منتقل کرد و وقتی دوباره نشونه‌ای از شوخی ندید، زیر لب گفت:

+نمیدونم، باید چی واکنشی نشون بدم.

جنی متعجب گفت:

+باید حتما واکنش نشون بدی؟

با زنگ خوردن گوشیش نگاهی کوتاهی به اسم تماس گیرنده انداخت و بعد از قطع کردن‌ تماس از جاش بلند شد.

+خب من دیگه باید برم، خیلی بهش فکر نکن.

ولی قبل از برداشتن اولین قدم صدای پوزخند لیسا رو شنید و سرجاش ایستاد.

+برای گفتن همین تا اینجا اومدی؟

سرشو چرخوند و به لیسای که هنوز سرجاش نشسته بود و بهش زل زده بود نگاه کرد.

لیسا از جاش بلند شد و حالا روبروی هم قرار داشتن.
فاصلشون خیلی زیاد نبود پس مثل همیشه نیاز نبود برای صفر کردن فاصله بینشون قدمی بردارن.

به چشمای مشکی رنگ و بی حس جنی خیره شده بود و اعتراف میکرد انقدر گیج بود که نمیدونست چی بگه.

جنی سعی کرد سکوت رو بشکنه و با برداشتن اولین قدم به عقب، گفت:

-بهت گفتم که دلیل خاصی برای اومدن نداشتم.