Part 7🐺⚔️

3.3K 480 24
                                    

جیمین صبح زود بیدار شد و برای اولین بار دوتا آلفاها رو دید که خوابیدن
لباساش رو پوشید

و از چادر خارج شد
+واییی چه سرده هنوز نتونستم به این هوا عادت کنم 
دویید سمت چادر نامجون
و بی هوا وارد شد که دید آلفا داره لباساش رو میپوشه
+ هاها ببین چی شدهههههه.....جیمین زودتر از ولیعهد لباس پوشیده
نامجون بلند خندید و دستش رو باز کرد تا جیمین بره بغلش
جیمین خودش رو انداخت بغل هیونگش
بغلش بزرگ بود جوری که جیمین معلوم نبود
_وای که دلم تنگ شده بود برای اینکه هروز ببینمت
+منم
_برای اولین بار زودتر از من آماده شدی ....و البتهههه زود بلند شدی !!!
+هیونگگگگگگ سحر خیز بودم که ولی اینجا دیگه ادمو زیادی سحر خیز می‌کنه شورشو در میاره
نامجون بازم خندید و جیمین از بغلش اومد بیرون
+بریم؟
_چیه منتظر بودی بیام که تمرین کنی ؟
+آرهههه
_چرا با کوک تمرین نمیکنی ؟
+کوک؟!
_ازش استفاده کن
+کوک هیچوقت وقت نداره
_جیمین حتی اگه علاقه ‌ای نباشه وظیفه دارین برای هم وقت بزارین جونگکوکم همه میدونن که شمشیر زنه اول این منطقه جنوبِ بعدش ولیعهدشون و بعدشم تهیونگ ...من تاحالا ندیدم .....
از چادر خارج شده و همینطور که راه میرفتن به سمت زمین تمرین حرفم میزدن
_...تاحالا ندیدم مبارزش رو ولی اون برترین مبارز هستش حتی چینی ها و ژاپنی ها هم از این موضوع آگاهن پس بهتره که ازش استفاده کنی البته دنیا هنوز مبارزه دونسنگم رو ندیدههه
جیمین از این همه حرف آلفا فقط یه کلمه با تعجب و سوالی پرسید
+تهیونگ!؟
نامجون خنده‌ای کرد
_این همه حرف زدما ....آره تهیونگ اونم خیلی ماهره یعنی اصلا بهش نمیخوره چون بیشتر تو حساب کتابو سیایتو ایناست ولی اونم عالی ...
+اون که اصلا دیگه وقت ندارع باز من جونگکوک رو میبینم بعضی وقتا با اینکه تمرین دادن سربازا با یونگیه ولی نمیدونم جونگکوک چیکار میکنه
_بزار بهت بگم .... جونگکوک به سربازای مخفیش آموزش و تمرین میده به مردم قبیله رسیدگی میکنه به سربازایی که هویتشون مشخصه بعضی وقتا رسیدگی میکنه
+اوهوعععع چرا نمیدونستم
_من بیشتر از تو خبر دارما
جیمین چشمی چرخوند
+هیونگ ؟
_هوم
+دوره رات تو اصلا وحشتناک نیست اصلااااااااا ولی دیشب تهیونگ یکی دیگه شده بود ...خیلی وحشتناک بود بهم حمله کرد اول منو گرفت ولی از دستش فرار کردم دوباره اومد تا میخواست زخمیم کنه جونگکوک خودش رو انداخت وسط و ته اونو زخمی کرد ...اصلا خیلی بد بود
نامجون شوک وایستاد
_اوه ......خوبی؟؟؟؟؟؟
شروع کرد به گشتن جیمین
_حالت خوبی ....زخمی شدی ؟؟
جیمین با خنده فاصله گرفت
+خوبممممم...خوبممممم...فقط جونگکوک داغون شد ...میدونم که خیلی درد میکشه همش تقصیر من بود
_این حرفو نزن تو امگاشی ....باید ازت محافظت کنه اگه خودش نخواد اگه گرگش رو خیلی کنترل کنه ولی اینکه گرگش بخواد ازت محافظت کنه رو نمیتونه کنترل کنه ...همین الان داشتیم راجبش حرف میزدم اون خیلی خیلی خیلی قویه پس نگرانش نباش
+شمشیرت رو در بیار
_ععع رسیدیم ....
شمشیراشون رو در آوردن و شروع کردن به تمرین و مبارزه

Sun 🌞Where stories live. Discover now