جیمینم رفت و دقیقا روبروی تهیونگ و چسبیده به جونگکوک به نرده تکیه داد
تهیونگ گفت
_چقدر ماه قشنگه
+مثل شما دوتادو آلفا به چشمای جیمین خیره شدن
برگشت سمت ماه+خیلی آدم و جذب خودش میکنه.......
جونگ کوک هم کار جیمین رو تکرار کرد
-تو الان ما رو ماه میبینیسری تکون داد
+خوشحالم.... تهیونگ دیگه قرار نیست دوره رات مزخرفی داشته باشهتهیونگ خندید
جونگ کوک گفت-یه شرط این بود که عاشق تو باشه.... از کجا اینو مطمئنی
جیمین تک خندی کرد و تهیونگ کنجکاو برای جواب امگا
با زیرکی گفت
+یک سریع آروم نمیشد و به کارش ادامه میداد
دو آلفا بیهوش نمی شد....
و آخرین مورد آلفا عاشق شده بود که برای همکاری شرط ازدواج گذاشتو برگشت به دو آلفا که با چشمای گرد بهش نگاه می کرد نگاه کرد
دهن کوک باز موند
-اوه.....آلفای بزرگتر خندید
_تو تحسین برانگیزی جیمین
جیمین با لحن اغوا کننده ای گفت
+میدونم...آلفاجونگکوک آب دهنش رو با صدا قورت داد
جیمین خنده دلبرانهای کرد و نزدیک آلفا شد
-نکن...جیمینلبشو به گوش جونگکوک چسبوند و گفت
+چرا اون وقت
-دیوونم نکن اینجا جاش نیست
+اوه از کی تا حالا آلفای بی قانون من براش مهمه شده ؟!
جیمین بوسه ای به گردن جونگکوک زد و ازش فاصله گرفت
جونگکوک با صدا نفسش رو داد بیرون
-یااااااااااااااا عوضی چیکار میکنی ....
جیمینو تهیونگ بلند زدن زیر خنده
-مرض دارین ؟....چرا منو اذیت میکنین
هر دو پسر نگاه خوشگلی به آلفا انداختنجیمین اینبار با لبخند و نگاه خوشگلش سمتش رفت و توی آغوش بزرگش خودش رو عرق کرد
و تهیونگم از پشت دو پسرو در آغوش گرفت
جونگکوک و تهیونگ هم زمان که رایحه امگا رو بو میکردن گفتن_-بوی زندگی میده
جیمین لبخندی زد و چشماش رو بست
جین چشماش بسته بود
هیچکدوم خوابشون نبرده بود
نامجون حس کرد شادی واقعا امگا از جایی که هست راضی نیست و اینبار گفت
![](https://img.wattpad.com/cover/315128249-288-k687503.jpg)
YOU ARE READING
Sun 🌞
Fanfictionژانر : امگاورس _امپرگ _اسمات_تاریخی_تریسام کاپل اصلی : ویمینکوک تاپ :تهیونگ ، جونگکوک باتم: جیمین کامل شد ✅