Part 21🐺⚔️

3.3K 473 51
                                    

بعد از رسیدگی به جیمین صدای سربازی اومدی که بقیه رو بیدار کرد

#قربان داریم نزدیک میشیم

+تهیونگا

توجه همه جمع شد

_چیزی شده پادشاهم

+بریم بیرون رو اسبا...من خسته شدم انقدر نشستم

_چشم سرورم

کشو قوسی به خودش داد و گفت

#نگه دارین

و کالسکه کم کم ایستاد
از کالسکه پایین اومدن

*آخیشششش

به اندازه خودشون اسب بدون سوار بود
هرکی سوار اسبی شد و شروع کردن حرکت
جیمین به آلفای کوچیکتر نگاه کرد ..توی خودش بود

با اسب نزدیکش شد
+جونگکوکی چیزی شده؟

-نه چیزی نشده

+انرژیت خوابیده

-خسته شدم از راه

+بیا مسابقه بدیم نظرت چیه ؟

جونگکوک که انگار جون تازه‌ای گرفته باشه با لبخند شیطانی گفت

-برنده بشم چی بهم میرسه ؟

+من!.....شروع؟

_کجا

صدای طلبکار تهیونگ بود

-مسابقه بدیم !

_خوب دوتایی باهم حال میکنین بدون تهیونگ
جیمین به قلبش اشاره کرد

+مگه من بدون این میتونم زندگی کنم ؟!

_اوه سرورم شما کاملا موفق شدین دلمو بدست بیارین

جیمین خنده نازی کرد

جین با خنده گفت

*زبون نریز انقدر

+گوش کنین مسابقه ....هرکی زودتر رسید قبیله به چادر مرکزی تا دو هفته به سه نفرمون دستور میده

جین لبخند شیطانی زد

*خیلی خب این عالیه
-بشمار سهههههه ...

_یک

+دو

_سهههههه

ضربه ای به اسباشون زدن و شروع کردن به حرکت
کسی نمی‌خواست بازنده این مسابقه باشه

که شرطش دو هفته تحمل دستورهای بیخود و بی جهت یکی باشه

جیمینو جونگکوک پیشی گرفتن

دیگه نزدیک ورودی بودن

که ناگهان تهیونگ ازشون زد جلو

-یاااااا کیممممم عوضی تا الان کجا بودی عااااااا....

توی آخرین لحظه

جین زودتر از همه وارد قلبیه شد

جونگکوک جیمین  ناباور آروم آروم سرعتشون رو کم کردن و ایستادن

Sun 🌞Where stories live. Discover now