[°~ 9 ~°]

45 8 2
                                    

"_ از اخرین باری که دیدمت سال های زیادی می گذره ...اخرین باری که دستای سردمو توی دستات گرفتی و بهم لبخند زدی و گفتی که همه چی درست می شه نگران نباش...

من با پوزخند بهت خیره شدم و گفتم که چون تو ساده لوحی قرار نیست همه چیز خوب پیش بره ...چشماتو ازم دزدیدی و گفتی که درسته من احمقم ولی یه چیزی رو خوب می دونم اونم اینه که تو حتما موفق می شی امتحان ورودی تو خوب بدی ... دستامو خواستم از دستای گرمت بکشم بیرون که با خجالتی که از چشمات هم معلوم بود سرتو خم کردی و بوسه ای روی گونه ام زدی و گفتی تا وقتی برگردی همین جا منتظرت می مونم ...

با حرص نگاهی بهت انداختم و گفتم که هوا سرده یخ می زنی بهتره بری خونه خودم میام ...

ولی نمی دونستم که تو احمق تر از این حرفایی و تا اخر همونجا منتظرم موندی ...اینقدر منتظرم موندی که یادت رفت کنار خیابون جای وایستادن و منتظر موندن نیست و ممکنه یه ماشینی که راننده اش مسته بیاد و ...

اگه می دونستم اون اخرین باریه که دستاتو می گیرم و چشمای بازتو می بینم کمی باهات مهربون تر می بودم ...حتی شاید این لجبازی احمقانه با خودمو کنار می ذاشتم و بهت می گفتم که چقدر اینو دوست دارم که بهم توجه می کنی و صبح های یکشنبه فقط برای دیدن من اینهمه راه رو تا دهکده ما میای...

از اخرین باری که دیدمت پنج سال و سه ماه و بیست و سه روزه که می گذره ...امشب شب اخریه که برات نامه می نویسم...چون دیگه قلبم تحمل اینهمه دلتنگی رو نداره جونگین‌."



نامه خودکشی _ دو کیونگسو

۲۰۱۲/۸/۳۱





🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱



Gray Wolf

"داستان های کوتاه"Where stories live. Discover now